از گرانی ست که نگرانی ست !

 

یک نوع از دردها وقتى نا خودآگاه تحمیل جسم آدمیزاد مى شوند ، نه تنها تحمل کردن شان سخت است بلکه به همان اندازه که با ناز تزریق بدن می شوند به همان اندازه یواش و آرام فکر را داغون مى کنند ، و نه تنها فکر داغون مى شود بکله دردهاى همیشگى پیرامون نیز تحمل شان سخت نخواهد شد . اینجاست که بدن و فکر هر دو با هم متحد مى شوند که تاب و توان بزرگترى بنام دردِ گرانى را خواسته یا نخواسته تحمل کنند و به دیگر گروهای درد انضمام دهند . اصلا تا بخواهى فکر کنى مى بینى هر روز پله پله که چه عرض کنم دو تا پله را یکى مى کنند تا این بدن و فکر را فرسوده که بود فرسوده تر کنند .   

 

درست که می گویند درد هم گاهى دردهاى دیگر را رسوا خواهد کرد ، آنهم دردِ جدیدى که اواخراً ریشه زده است در روح و فکر خیلى ها . هرچند که من سالیان پیش وقتى کودک بودم فکر مى کردم دردِ گران فقط مبتلاى پولدارها مى شود ولى مدتهاست که فهمیده ام سرایت ریشه این نوع از دردها لیول ( level )یا طبقه خاصى را مد نظر قرار نمى دهد و همه را معلول مى کند .  

  

 

 

پ.ن۱: وقتى یک کارگر افغانى مى گوید کار کردن در ایران دیگر براى من ارزش ندارد ! پس مسلما ما در سراشیبی سقوطى قرار گرفته ایم که اگر به این روال ادامه بیابد رکورد تاریخى را ثبت خواهیم کرد.   

 

پ.ن۲: ایست ذهنی فعلا ! یعنی اینکه فکرم آشفته و مشوش است و نمی دانم در این نابسامانی اخیر نقش من و تو و شما و آنها برای استقرار ارزش پول و کاهش و زدودن درد گرانی چه هست ؟! شاید در موقعیتی بهتر !