باران تنها لحظه ی تنهایی من و تو

 

 

هوس قدم زدن در یک شب بارانى زیباست، عین باریدن باران دیشب  که دلم هوس قدم زدن زیر باران کرده بود . قدم زدن زیر باران با قلب عاشق که چتر تو باشد چه شورانگیز است . قدم زدن زیر باران تک و تنها با خاطرات یار چه بى دغدغه است . اینجاست که من فراموش می کنم هر حد و مرزی و با تو تقسیم می کنم حس زیبایم را . 

 

باران با قطرات پاک خود صورتم را نوازش مى داد ، هر قطره از قطره هاى باران خاطرات در کنار بودن تو را در دلم زنده مى کرد .   

 

دوستت دارم باران... را با خود بارها زمزمه کردم... زیرا مى شد تو را در آن لحظه حس کرد، اگر بى هیچ چتر و سرپناهی قدم مى زنم زیر باران فقط بدان که عاشق قلب مهربان تو هستم .  

 

مى دانى ... دیشب هر قطره از قطره هاى گرم باران صورت مرا نوازش مى کرد ، درست عین انگشتهاى گرم و مهربان تو .  

 

 

صداى رعد و برق نبود ، اما صداى ریزش باران جداى از طنین نواى دوستت دارم هاى تو نبود.!  

 

باران اگر بر زمین مى بارید و جا به جای زمین را تازه مى کرد ، بر من نیز مى بارید و از من منى دوباره مى ساخت تا هر لحظه ى این شب را احساس کنم تو در کنار من هستی . 

 

بـا آرامش با قطره هاى باران پچ پچ مى کردم ، به باران می گفتم ببار اى باران ببار که دلم مى خواهد تا آخرین قطره را در زیر تو بمانم .حضور باران و احساس قطره هاى گرم آن از حضور آغوش گرم یار بود ، لطافت باریدن باران بر سر و صورتم از یاد گرمی لطافت دستان یار بود . 

 

ببار تا در لابه لاى قطره هاى پاک تو به نفس تازه سلام بگویم ، بى پروا یار را حس کنم ، و زندگی را با میل خود رنگ بزنم . لحظاتى بسازم با عقل ، محبتى ایجاد کنم با رنگ عاطفه هاى معصوم. 

 

ببار ، ببار امشب بر سر و صورتم تا من به وجد آیم و دوباره زنده شوم ، بغض من را به اشکهایى تبدیل کن تا ببارند معصومانه وار بر گونه هایم ، گرمى قطره هاى تو مکمل گرمى اشک هاى من شوند . 

 

ببار و چشمهاى خیس مرا خیستر کن ، ببار تا شاید با گرمى قطره هایت از فرط شادى بخوابى فرو روم که تا شاید در آن خواب حضور یار را در کنار خود احساس کنم . ببار تا محو شود رنگ پریشانی از چهره من ...