انسانهایی از تیره و ریشه ی خودمان و از خاک پاک همین استان!!!!!

هر کدام از ما وقتى به کتابهاى جامعه شناسی رجوع می کنیم در این کتابها رد پایی از انسانها می بینیم که همیشه و همه وقت بخاطر معیشت و گذراندن یک زندگی در تلاش بوده اند . اما بگذارید برای یک بار هم که شده پیش خودمان صادق باشیم نگاهی به اطراف نه چندان دور خود بیاندازیم با هم به شهر خودمان بندر عباس نگاه کنیم که اینک تبدیل به شهر هزاران فرهنگ و هزاران قوم شده است .

 

انسانهایی از تیره و ریشه ی خودمان و از خاک پاک همین استان که برای یک زندگی بخور و نمیر در جستجوى کار بین بانکها، شرکتها ، موسسات ، هتلها ... و و و ... هستند . اما بهدف خود نرسیده و با بسى نا امیدى به خانه بر مى گردند ، اینها به کدام جرم ناکرده محکومند ؟؟!!.

 

تا بحال روبرو شده اید با یک مرد که با یک دنیا تجربه و مردانگی اشک بریزد که گونه های خسیش شما را شرم سار کند ؟ !!! آری او گریه می کرد می شکست خرد می شد ... او از اهالى روستاى دمشهر میناب بود این پدر پیر سالیان با در آمد حاصل از خرید و فروش دامهایى که داشت خرج تحصیل تک پسر خود میکرد تا در آینده خدمتى به سرزمینش کند. تا اینکه پسرش مهندسى کشتى سازى را از دانشگاه تهران(امیر کبیر) با رتبه دوم دریافت کرد . اما 4 سال از دریافت مدرکش مى گذرد هنوز هم شاغل نیست ؟!!! به ادارات مختلف بنادر و کشتیرانى رجوع کرده اما رجوع نکردنش بهتر بود . شاید اگر بومى نبود فرصت اشتغالش بیشتر بود !!!!!! . هزاران هزار فرد دیگر همانند این پدر پیر امیدهاى بر باده رفته دارند !!!

 

" یکى دیگر از بومیان مى گفت من دیپلم دارم اما کار کارگری هم به من نمی دهند آخر تا کی باید سر گرسنه روی زمین گذاشت و شاهد آن باشیم که فرصت کارى به بومیان داده نمى شود " . جالب اینجاست که غیر بومى را با همین مدارک یا کمتر از این مدارک تحصیلى مى بینیم که در زمینه هاى مختلف شاغلند ، اما چرا این فرصت به بومیان این استان داده نمى شود !!!!!

 

از سویى دیگر در میدانهاى هرمزگانها تجمعى از چهره هاى خسته ى دیگرى را مى بینیم که همه خسته و رنجیده از سنین 18 سال در آنها بود تا 60 سال همه هرمزگانى و حتی یک مهاجر افغانی هم در بین آنها وجود نداشت 90 درصد جمع اهل مناطق بندرعباس ، و بقیه مردمان اهل رودان ، میناب ، بشاگرد بودند . اینها همه برای کارکردن آمده بودند از کارهای ادارى گرفته تا ساختمانی و نظافت و و و . . .  

 

دلیل آمدن آنها به مرکز شهر هرمزگان فقط دور یک جمله می چرخید برای یک لقمه نان آری آنها نیز مانند تمام انسانهای تاریخ بشریت برای معیشت می جنگیدند برای با آبرو زندگی کردن و یا بدتر از همه برای زنده ماندن .

 

همه اینها اهل این استان هستند صبحها کنار خیابان می ایستند تا بلکه شاید کسی بیاید و به کارگری نیاز داشته باشد اما نیروی انتظامی آنها را پراکنده می کند آخر مگر کنار خیابان ایستادن جرم است!!!! آنها برای کار به اینجا آمده اند اما کار گیرشان نمی آید تمام کارها اینجا را مهاجرین افغانی یا مردمان از استانهاى دیگر ایران انجام می دهند .

 

مگر بومیان کارهایى را که آنها انجام میدهند نمى توانند انجام بدهند ؟؟؟ مى توانند .... مى توانند... حتى حاضر هستند همان کار آنها را با شرایط آنها انجام دهند اما نمی دانم چرا به اینها که هرمزگانى هستند کار نمی دهند اما به غیر بومیان کار نسبتاً ثابت  می دهند .

 

مسئولین کى بداد انسانهاى این خاک میرسند کى از توانمندیها و استعدادهاى بومیان با خبر مى شوند .... آنها که نمی توانند دزدی کنند . !!!

 

این نوشته شاید تنها گوشه ای از هزاران دردی باشد که امروز شهر ما از آن رنج می برد اما نقطه و علامت سوال اینجاست که چه باید کرد ؟