سینه باید گشاده چون دریا نفسی طاقت آزموده چو موج
تا کند نغمه ای چو دریا بـاز که رود صـــــد ره و برآیـد بــاز
تن توفان کش شکیبنـــــده که نفرسـاید از نشیب و فـراز
بانگ دریا دلان چنین خیـزد کار هر سینه نیست ایـن آواز
لنج وسیلهی رزق و روزی رسان خیلی از اهالی بندر است. ماهیگیری، حمل و نقل اجناس به کشورهای حاشیهی خلیجفارس و بالعکس و بردن مسافران – مخصوصا به قشم – از کارهایی است که با این لنجها انجام میشوند. جابجای حاشیهی ساحل پر است از لنجهایی که گاه مثل اینیکی، جاشو و یا ناخدایی روی عرشه نشسته و دارد آواز و یا ترانهای به زبان محلی میخواند:
دیریا موجن ... کاکا ... دیریا موجن ...
خاطرات زیاد ناخدا و جاشوان لنج، خاطرات تلخ و شیرین آنها حاکى از رنج و مشقت زندگی است . از قدیم الایام ملاحان ، ملوانان ، جاشوان ، دریانوردان در دل نیمه شب هاى صاف و گاه طوفانى با موجهاى پر تلاطم دریا برای امرار معاش خود و خانواده ، خطر را از جان و دل خریده و راهی سفرهای دور بر روی آبهای نیلگون دریا می شدند.
یکى از ناخداها وقتی خاطرات سالیان دراز خود را تعریف میکرد ، تأسف می خورم که چطور یک ناخدای هم استانی در یک کشور بیگانه از این جایگاه مناسب برخوردار است ولی ناخداهای شهر و دیار ما ، آخر عمری در تنهایی ، نداری و بی کسی می میرند ؟!
60 ، هفتاد سال کار طاقت فرسا بر دریا بدون هر گونه حقوق بازنشستگی و از کار افتادگی و حتی پس اندازی مناسب ،! بله این است پایان زندگی ناخدا بریم و عده کثیری از ناخدایان و جاشوان دیار ما .!!
من جاشوان و حتی ناخدایانی دیده ام که اگر بنا به هر دلیل، چند ماهی نتوانند به سفر بروند؛ با مشکلات عدیده مالی مواجه خواهند شد و ناخدایان و ملوانان بسیاری سراغ دارم که بجای استراحت دوران پیری و بازنشستگی مجبورند برای تهیه لقمه ای نان پادویی این مغاز و آن دکان را بکنند و اگر خیلی خوش شانس باشند و ته مانده ای از سالهای تلاش در دریا در کیسه داشته باشند مغاره بقالی مختصری در کنجی از شهر برای خود دست و پا نمایند تا بدین طریق باقیمانده عمر خود را سپری کنند .
چه ناخدایانی که بعد از سالها کار و تلاش ، امروز حتی دفترچه بیمه خدمات درمانی ندارند و از تامین هزینه عمل قلب خود عاجزند ؛ ناخدایی می شناختم که اگر کمک و مساعدت همشهریان نبود جنازه اش بر زمین می ماند و مراسم فاتحه و بزرگداشتی هم برایش ترتیب داده نمی شد .!!
غروب یکی از روزها اگر سری به کناره هاى ساحلی بزنید با جمعی از ناخدایان و جاشوان قدیمی روبرو می شوید که خسته و دلشکسته دور هم جمع شده اند و از خاطرات گذشته می گویند و می شنوند ؛ من حال و روز اکثر آنها را می دانم ، بیشترشان ، آخر عمری از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبوده و از اوضاع گله مندند و شکایت دارند .
شاید باورش سخت باشد امّا ناخدایانی هستند که چنانچه کمک کمیته امداد نباشد از تامین حداقل های زندگی هم عاجزند . من ناخدایی سراغ داشتم که روزهای بازنشستگی وقتیکه بعلت ناتوانی جسمی هیچ لنجی حاضر به قبول او نبود از سر نداری و بی کسی به مسجدی پناه برد تا زندگیش از صدقه سر دیگران بگذرد ؟!
راستی یک عمر کار و تلاش طاقت فرسا با پایانی اینچنین ... !!؟؟
واقعا زیبا بود ....همین
سلام
ممنون از لطفت .
سلام
به روز هستم ..
خوشحال می شم بیای
سلام سحر خانم ،
میام خدمتون .
سلام خواهر خوبم
مطلب زیبایی بود واگشایی این مطالب وظیفه همه ماست...
«نتی برای بلبل چوبی» را در هرمز نو بخوانید...
سلام ،
حتما میخونم .
موفق باشى
سلام دوست خوبم.با مطلبی با عنوان قدرت کلمات به روزم بهم سر بزنین خوشحال میشم.قربانت
سلام
قدرت کلمات ... باید جالب باشه .
موفق باشى
سلام . منو ببخشید زیاد حال و روز خوبی ندارم . این وسط قلبمم کم آورد و منو چند روزی مهمونه بیمارستان کرد . به هر حال شرمنده که یادم رفته بود به وبلاگ جدیدتون بیام . خوش و خرم باشید .
سلام مسعود جان ،
خدا بد نده ، خواهش شما لطف دارى .
ممنون ، موفق باشى
قشنگو با صفا می نویسی
به وبلاگم یه سر بزن همش شعرای خودمه
به دوستات هم تا جایی که می تونی اططلاح بده مرسی
موفق باشی دخت خوب هرمزگان
سلام ٬
ممنون از نظر لطفت . حتما به خدمت میرسم .
خوش آمدید .