-
آینه های ناگهان
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 14:07
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟ گفتند : باید سوخت گفتند : باید ساخت گفتیم : باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را ! گفتیم : باید ساخت اما نه با دنیا که دنیا را ! (قیصر امین پور) منبع عکس : ورقات الماضی
-
بلندترین ساختی که بشر در آن سکنی می گزیند
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 11:51
شاید اکثر ما وقتى سوار هواپیما مى شویم بجز لذت خوشی و شادی مسافرت ٬ لذت عبور کردن هواپیما را از لابه لاى توده ابرهاى آسمان را محسوس می کنیم که با شوق و شعف خاصى هر کدام دوست داریم صندلی مسافرتی ما کنار یکی از پنجره هاى بیضی شکل هواپیما باشد تا به آسمان و گذر از میان توده ها ى مختلف الحجم ابرها خیره شویم و لذت این...
-
باز برگی از تاریخ ورق می خورد
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 15:56
اعداد مدام در حال تغییرند و همین اعداد باعث می شوند که صفت نو جایگزین کهنه شود، کاش با تغییر هر عددى که عقربه هاى زمان و تاریخ را به جلو مى کشاند ، هدیه هایى در جومه نوین خود براى امنیت زمینى که بر روى آن زندگى مى کنیم بهمراه بیاورد تا بارها شاهد همان وقایع تلخ و دردناک کشتار کودکان معصوم و بى آلایش سرزمین زیتون ،...
-
طراوت شوق
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 10:59
میم عزیزوم... صفحات را ورق مى زنم ...اوه، چه زیباست خاطرهء این صفحه که روحى زیبا در آن میدمد ، نمی خواهم مثل همه تکرار کنم و بگویمت تولدت مبارک .! من فقط می گویم براى این حادثه زیبا یک شمع قرمز ، یک نفس معطر ، یک نواى بى نهایت آرام و دلنشین ٬و یکنواخت بودن ضربان قلب٬ و یک شوق ٬ با یک تار محبت کافیست ! میان حضور سنگین...
-
وَتُبقى الأحدَاثُ فِی الخَواطِر
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 13:04
السَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى الاَرْواحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمیعاً سَلامُ الله أَبَداً مابَقِیتُ وَبَقِیَ اللَیْلُ وَالنَّهارُ .
-
می گویند ماهی ها نیز گریه می کنند
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 14:19
بى مقدمه مى نویسم ٬ زیرا بی مقدمه صداى خش خش برخاسته از حنجره زخمی و سوختهء خسرو شکیبایى را شنیدم که جانانه متن شعر سید على صالحى را با قدرت و روح فوق العاده زیبا و با احساس زخمى و سوخته دکلمه کرده است ....و روحش شاد . سلام ، سلام ! حال همه ما خوب است ملالی نیست ... جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی...
-
به یاد٬گرامی ترینم
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 15:01
سالها گذشت و به تعداد روزهاى این سالها حرفهایى گفته شد و من شنیدم ، اما حیف که هرگز این حرفها نتوانستند براى من " تو" باشند . اى کاش پى درک غم و محنت هجران مى بود یکى سنجش و میزان و عیارى تا خلق بدانند که دلداده مهجور بیچاره چه ها مى کشد از فرقت یارى
-
خیمهگاه رحمتت را آرزو می کنم
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 13:53
وقتى از هر گونه تعلقات و وابستگى رهایی می یابی سبک بال مى شوى و از حصار تنگ خودخواهى بیرون مى آیى . مراحل شناخت ، آگاهى ، شعور، آرزوها ، و در اخیر رسیدن به عشق دور از هر گونه تعلقات درونى و برونى سر خواهد گرفت . فرا مى رسد حس پاکى که از باطن پاک نشات گرفته است ، تجلى و شکوه را در مى یابى . اینجا شیطانى نیست دیگر با...
-
مسیر منشعب
سهشنبه 26 آبانماه سال 1388 14:46
دیدن دوستان دوران مدرسه(البته مقطع ابتدایى) باید خیلی خاطره انگیز و لذتبخش باشد، دیدن کسانى که سالها پیش باهم در یک مدرسه٬ سر یک کلاس و نیمکت نشسته بودیم و کلى خاطرات را با هم داشتیم . آدمهایى که عسل ترین سالهاى زندگی را در کنار همدیگر گذرانده بودیم ، فکر کنید حالا بعد از 12-14 سال دوباره آنها را مى بینیم ، دوستانى که...
-
..تو را نگه می دارم٬ ولی ...
یکشنبه 17 آبانماه سال 1388 14:05
مىخواستم دنیا را عوض کنم دنیا عوض شد اما کار من نبود مىخواستم انسان را دگرگون کنم انسانها دگرگون شدند نه آنگونه که من مىخواستم حالا دیگر فقط مى خواهم تو را نگه دارم همان گونه که بودى بى هیچ تغییرى پیچیده در رویاهاى کاغذیام و تو مى دانم عوض نخواهى شد همان گونه که بودى گریزپا پر طغیان و تغیر ویران گر رودخانهى...
-
چــِمــَکِ تــلـــخ
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 14:12
هر وقت از زلزله سخنى بمیان مى آید یاد حوادث ناگوار زلزله نابهنگام بم مى افتم دقیق همان زمانى بود که از مسیر ده بکری گذر مى کردیم تا برسیم به کرمان خاطراتى که هرگز نمى توانم فراموش کنم و روحى که همیشه آزرده شده مانده است، چگونه و چطور شهرى که شب در آرامش و سکوت بسر مى برد یکباره واژگون و دگرگون شد . حالا همین خاطره هاى...
-
...
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 11:41
آنهایی که تنهایی را زندگی نکرده اند، نمی فهمند چگونه سکوت ترس را در انسان بیدار می کند چگونه انسان با خودش حرف می زند با آینه ها یکی می شود ، با قلبی پر از دریغ ، نمی فهمند (اورهان ولی)
-
هشت شخص ٬ هشت آرزو و دعا در هشتاد و هشت
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1388 16:07
این کلبه هاى مزین شده با رنگها و نقوش زیبا و گاه رنگهاى ساده ، حس می کنى وارد دنیاى عجیبى می شوی ، یا نه! دنیاى غریبى . همینجا را مى گویم ...این وبلاگها را مىگویم. اینجا به سرعت عجیب و غریبى زندگى را برایمان مدرن تر به ارمغان مى آورند . روابط پیچیده و مبهم را دگرگون ساخته و دیگر گونه و در شرایطى سهل تر روابطى مدرن...
-
چشمها نیز فکر می کنند
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 12:55
از بوى سدر و حنا ، از حصیر و سبد ، از سفال و نقش هاى گوناگون آن که منتظرند دست کسى به آنها برسد و از هرم گرماى اینجا دورشان کند، از دلوهاى سوراغ که هر آن مگس هاى ریز و درشت یک راست یا دورگردان چرخکى مى زدند ، از رطوبت و خشکى هواى اینجا ، از آتش باران جنوب و بوى شرجى مخلوط شده با بوى ماهى هاى رنگارنگ بساط ماهى فروشان...
-
تـووار بشکرد محروم ساخته هنرمندان مینابی و حضورش در پایتخت
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1388 09:45
"تـووار "TOWAR (فریاد ، ندا ، صدا، یا همان جار هرمزگانیها) ، فیلمى مستند از هنرمند جوان و با همت مینابى سید امید وحدانى ، با تصویر بردارى و عکاس خلاق و فوق العاده ى میناب منصور وحدانى ، و با سعى و تلاش صدابردار فیلم خانم وجیهه نجات ، و مکمل فیلم مستند حضور گرم خانم زهرا اخلاقى ، که پس از ماهها تلاش و کوشش و...
-
زندگی از جنس خاک
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 13:38
بعضى وقتها با خودم فکر مى کنم زندگى در بیابان با زندگى در محله هاى قدیمى شهر بزرگى که دم از آبادى و پیشرفت مى زند چیست ؟ بیابان را خاک احاطه کرده است خوب مسلما این یک امر طبیعى است بیابان از ازل پوشیده از خاک بوده است ، اما آدم وقتى از کوچه هاى محله هاى قدیمى شهر عبور مى کند از آدم بودن و ساکن بودن در شهر خجالت مى کشد...
-
برای تو و از تو می نویسم٬ کودکم
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 13:46
سفر مى کنم با صدا و سیما، با اقسام و انواع مطبوعات ، سفر مى کنم با عکسهاى عکاسان ، سفر مى کنم به جاهایى که لحظاتى را تا با آنها و با آنچه براى آنها اتفاق مى افتد سهیم باشم ، سفر مى کنم تا لحظاتى میزبان دل آنها شوم ، لحظاتى سفر مى کنم دور از شادیها و فشفشه هاى کودکانه ، لحظاتى دور از کارتون هاى کارلز و مولان کودکانه ،...
-
درد٬ نام دیگر من است
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 12:38
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند...
-
شبی از چنین شبها با یادی از مردم بشکرد محروم
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 14:10
پیش ترها به این منطقه رفته بودم اما براى شناخت عمق محرومیت مردم این منطقه رفتن به یک یا دو یا حتى چهار روستاى این منطقه کافى نیست . براى شناخت عمق درد و رنج متفاوت این منطقه لازم است بدانیم که مردمان این منطقه ماشین ندیده بودند ، راه نبود با شتر و الاغ رفت و آمد مى کردند . آنان بجز نور ستارگان که در آسمانهاى تار این...
-
...سیاه...
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 13:08
آسمان آبی بهار سبز دنیا خاکستری چرا مداد من سیاه مینویسد (شهاب مقرنین) پ.ن اضافه شده ۳۱/۸/۲۰۰۹ (۹ شهریور) : سپاسگذارم از سمیره عزیز(وبلاگ انبه مینو ) . وبلاگ یعنی عقاید ٬ افکار٬ آداب و رسوم٬ تراوشات ذهنها چه مثبت چه منفی ٬ زبانها ٬ آرا٬ روزمرگی ها٬ خصوصیات شخصی٬ علمی٬ فرهنگی و سیاسی و .... همه و همه چیز را در صفحات...
-
باز فرصتی دیگر
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1388 11:12
باز فرصت یافتیم براى تقرب به درگاه عزوجل ، فرصت عبادت ، فرصت فضیلت ، فرصت دعا ٬فر صت توبه ٬ فرصت تهذیب ٬فرصت انسن با قرآن ٬فرصت تهجد ٬ فرصت توسل ٬ فرصت و فرصت و فرصت هاى بیشمار . نمی خواهم از دلمشغولیهای آدمی طی یازده ماه از ماههای سال که به چیزهای حقیر و سخیف دنیوی ختم میشود باز بنویسم و بگویم . اما مى خواهم پای طمع...
-
با تمام سادگی آن دوران می گویم
دوشنبه 26 مردادماه سال 1388 22:47
ساده برو ساده بیا، را تمناست: زندگى پر هرج و مرج ، مشکلات روزمره , فشارهاى روحى-جسمى ، بیماریهاى متنوع که نه خردسال را و نه بزرگسال را رحم مى کند ، همه و همه اینها اگر در عمق پر هرج و مرج زندگى فرو رفته باشیم که مطمئناً اینچنین هم هست ، احساس خواهید کرد که ایام روزگار به سرعت باد و برق مى آید و مى گذرد و خاطرات نسیان...
-
جوانه ها می رویند ...باز از نو همه جا سبز می شود
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 15:55
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام ! و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است با ریشه چه می کنید؟ گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید پرواز را علامت ممنوع میزنید با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟ گیرم که می کشید گیرم که میبرید گیرم که می زنید با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟ (خسرو گلسرخی)...
-
فانوس های شادی
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 15:02
بار دیگر برگهاى خشکیده و بی رنگ و آن شاخه ها و تنه های بی رونق درختان مات و بهت زده مى درخشند ، فانوسهایى که در قدیم روشنایى بخش خانه و کوچه بودند بر روى دروازه هاى خانه ها ، بر نبش کوچه ها نصب مى شوند. آری ....٬ نصب مى شوند تا تمام مخلوقات خداوند کدورت و حزن را به فرح و شادى مبدل کنند . چقدر رایحه ى برخاسته از میراث...
-
غبار بر چهره های محرومیت
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 00:12
از کشند قرمز تا گرد و غباری که سالهاست چهره زیبای آسمان هرمزگان و دیگر شهرهای جنوبی و غربی کشور را غبارآلود و تار کرده است، گرد و غبار ناشى از پدیده جوی حتى چرخش زندگی ساده و بسیط اکثر ساکنان این مناطق را کند و خموش ساخته است . نه آسمانى صاف و نه خورشیدى نمایان و نه حتى هوایى تازه براى تنفس و نه کسی فکری به حال ساکنین...
-
تجسمی که در خاطره ها پرسه می زند
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 11:02
در فضای وبلاگ نویسى یا در کل همان فضای مجازى یک تصور، یک تجسم عینى و ظاهری از دیگر دوستان فضای مجازی داریم که بنظرم این تجسم ظاهری در فضای مجازى با عالم واقعی و حقیقى مغیارت داشته باشد/دارد .! مثلا دوستى را که یک فرد جوان بیست و چند ساله ، لاغر اندام، و شوخ طبع تجسم می کنیم که شاید او اصلا یک فرد مسن ، جدى ، و اخمو...
-
طنین های دروغین
دوشنبه 5 مردادماه سال 1388 15:13
آنچه بیشتر بر فکر و ذهنم عبور مى کند و آنچه ذهن و روح مرا افسرده نمى کند بلکه خسته و مى ترساند طنین هاى دروغین روابط میان آدمهاست . از نگاهها و حرفها، از رفتارهاى آنها مى ترسم ...نگاههاى که از بیرون ساده و بى آلایش بنظر مى رسند اما از ته قلب کلیو بارى از نفرتها را حمل مى کنند که تا حد آتش کشیدن بن و ریشه ات نیز مى...
-
این دفتر را باد ورق خواهد زد
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 15:19
بخوابیم با هم به خواب هم پا بگذاریم رویاها و کابوسهای هم را ببینیم با هــم از آن پــــس دیگــــــــــر من هرگز بیدار نخواهم شد (شهاب مقربین )
-
آوای جنوب تنها با تارهای گیتار
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 16:12
مردمان جنوب همه فصلُن ، روبه روى ساحل نشستن گپ شو از شبهاى تار دیریا، گله ناخدا از دیریا از ماهیهاى بى رمق روى شن هاى ساحل ، از تهاجم بیگانه ٬از فغان و فریاد مردمان جنوب...از همه اینها گِریخُم نَهُندِن ... گِریخُم نَهُندِن . حزن را پایانى نیاز است، وصل و وصال را آرزو مى کنم از بس که خاطرات موا . راهى نیست بجز شَبُنَه...
-
..پنجشنبه بازار مینوو (میناب) روزگاری داشت ..!
دوشنبه 18 خردادماه سال 1388 13:01
در زمانهای دور قلب شهرستان مینوو (میناب) نقطه اى بود براى تجمع مردم از اقصى نقاط استان هرمزگان و دیگر استانهای قریب . این نقطه هرگز سوت و کور نبود هر آنگاه بنحوى و بشکلى نواهاى متنوع و متعدد که از حنجره هاى باریک و خشن...از حلقوم پیر و جوان بر مى خاست حیات اقتصادی را در اینجا زنده مى کرد ،به زندگى اکثر کسانى که براى...