مسیر منشعب

 

دیدن دوستان دوران مدرسه(البته مقطع ابتدایى) باید خیلی خاطره انگیز و لذتبخش باشد، دیدن کسانى که سالها پیش باهم در یک مدرسه٬ سر یک کلاس و نیمکت نشسته بودیم و کلى خاطرات را با هم داشتیم . آدمهایى که عسل ترین سالهاى زندگی را در کنار همدیگر گذرانده بودیم ، فکر کنید حالا بعد از 12-14 سال دوباره آنها را مى بینیم ، دوستانى که زمانی کمتر یا بیشتر از لحاظ رفتار ، تحرک، درس ، شیطنت ، فکر ، ایده٬ شبیه هم بودیم ولى هم اکنون هر کدام از ما با سرنوشتی مختلف و تقدیر ما را به سمت دیگرى پرت کرده است و هر کسى در یکی از مسیر های منشعب تقدیر به زندگى خود به نحوى ادامه مى دهد یا مى سازد و یا مى سوزد !  

 

نمى دانم این حس را تا بحال داشتید و تجربه کردید یا نه ؟ ولى من دو شب قبل بعد از سالها با تعدادى از دوستان هم دوره ابتدایى دور هم جمع شدیم و خاطرات لحظه هاى تکرار ناپذیر گذشته را باز با هم مرور کردیم ، باورتان نمى شود اگر بگویم دوباره سرسره خوردن برایم لذت همان دوره را داشت !   

 

 

 

آنقدر شادى و هیجان مرا در خود غرق کرده بود که حتى به چشم هاى خیره و زل زده مردم که بچه وار بودن من و دوستان را مى دیدند هیچ توجهى نمى کردیم . انگار شده بودیم سوسن ، فرح، فاطمه، سعاد، ماریا، هدیل ، و خانوم نورا 7- 8 ساله با همان شیطنت ها، شادى ها، و سرزندگی ها که انگار سنگینى مشکلات زندگی که تا لحظات پیش جزو اساسی ترین سرنوشت ما بود و بر شانه هایمان وزن زایدى بشمار می رفت یکباره اینچنین فراموش شده بودند! .....فقط مى دویدیم ، مى خندیدیم ، فریاد مى زدیم . در آن شب دوباره سرمستی و بى خیالى دوران کودکى را تجربه کردیم و از بودن کنار همدیگر تا جایى که مى توانستیم لذت بردیم . دوستان را نمى دانم هنوز به یاد دو شب قبل هستند یا نه ؟ اما من تا این لحظه که مى نویسم کلى شوق و ذوق آن شب را هنوز در سر دارم و شادى آن شب هنوز مور مور مى کند بر لبانم و ....  

 

 

پ.ن :مطمئنم یافتن هر کدام از دوستان قدیمى و لحظاتی را در کنار هم بودن از طلاست! 

ب.ن :خاطرهء بهجت انگیز دوران سعادتمندکودکى بسان بهشتى از دست داد شده است ، همیشه با حسرت فقدانش همراه است . 

 

  

 

 

نظرات 32 + ارسال نظر
پ.نون چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ

یافتن دوست کودکى یافتن قاب آینه ایست که گوشه هاى بهترین لحظات خود را در او به یادگار و اشتراک گذاشته اى . نه فقط این که خود گنجینه دار سرخوشیهاى بى پرواى اویى.

سلام دوست عزیز..
چهره ام از این آمدن هایت رنگ تبسم به خود می گیرد !

کاملا حرفم همین است که شما فرمودید .

امیدوارم زندگیت سرشار از خوشی باشد

حبیبی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:18 ق.ظ http://birdwatcher.persianblog.ir

زنده باد
آرزوهای محالی را شدنی کردید
کاش می شد دوستان شهید و سفر کرده را دور هم جمع کرد حتی به اندازه یک فوتبال گل کوچک

سلام حبیبی عزیز ...
خسته نباشی ..

خودم هم باور نداشتم انگار در رویا بوده باشم . مدتها آرزویم همین بود ....

کاش می شد بجز خاطره ها خود آنها را نیز می یافتید اما وای بر دلها .....

دلت شاد و همواره سالم صحت بمانی ..

دریا دلان چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ

غروب روزهای خوش شادی ها و سرخوشی های کودکی، هرچند به کوتاهی یک ثانیه هم اگر باشد شیرین است.

نفس... می دانم که غروب، تلالو سرخش را تنها برای ..... دل همان دل بود اما مست و بی پروا نبود !

سلام خوب من ...

مست بودن از سرخوشیسیت اما بی پروایی را نگذار به حساب مست بودن بی خیال !

دلت شاد و ایامت شیرین ..خواهم دید تو را بزودی !

نسل سوخته چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ق.ظ

بچگی سلام !
سوسن کوچولو اینهمه شیطون بودی ! ولی خوشحال شدم که باز دوباره کودک شیطون و پرخروش شدی . مثه الانت که خشک نبودی -چشمک- .!

گور بابای آدم ها ، بگذار هرچه خواستند فکر می کردند.اون لحظه و آنجا دیگر خلوت آنها نبود خلوت تو و دوستانت بوده .

یاد دوران مدرسه خودم افتادم . یاد دوستانی که شاید خیلی ها دیگه بین من نیستند یا هستند و من نمی دانم کجایند .

روحیه و خاطرات زیبا را دوباره زنده کردی .

اوه ...سلام و نخسته ..

اهانت شد اما باز بخشیده خواهی شد ..!

قید همه کس و همه چیز رو زده بودم ...بچه بودن رو عشق میدانم !

راستی از عصام و ممدک هم بی خبری؟ ):

شاد و موفق باشی

کمالی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ق.ظ

لحظه های پاک زندگی سلام!
روحم سلام ! مسیر مشعب من سلام بر تو !

سلام.
کودکی خوب من
چه زود گم شدی میان زندگی
کاش لحظه ای
دوباره از کلاس درس تا در حیاط
در میان کوچه های کودکی
می دویدم و داد می زدم، چرا
دست من به زنگ در نمی رسد
آن زمان که جوجه ها
بچه های کوچک عروسکم می شوند
آن زمان که سنگهای باغچه
برای من
سکه های پول بود
گذشت و من
چه بی صدا بزرگ شدم

زندگیم سلام !

تو نفس منی ...سلام بر تو و نخسته .

لذت بردم از خوندنش ...ممنونم .

من از بچه هایی که فاقد کودکی اند سخت نگران می شوم .
دوست دارم بچه وقتی غذاش رو میخوره اینقدر خودش را را با این غذای جلوش کثیف کنه و من بشینم از لذت بردن این کارش منم لذتش را ببرم !!!

لحظات خوش و موفقی داشته باشی

زیبارو چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ب.ظ http://zibaroo.blogspot.com

سلام سوسنه کوچولو!
بزرگترهای فامیل که میروند چیزی از کودکی هایمان را با خود میبرند…تکه ای بزرگ از دوران سرخوشی و بی فکری کودکانه را…آرامش را هم با خود میبرند انگار و همه حس های آرام و بی دغدغه سالهای دور را....
دلم برای تو و همه آن روزها تنگ میشود.

سلام و نخسته ...... کوچولو موچولو ..
سوسنه یادش بخیر ..یادته ؟ سوزانه و سوسنه (خیلی حکایت بود )!

دقیقا حست میکنم ...

تو بینهایت لطف را داری و امیدوارم که شاد باشی .

آشنا چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام ! چشم تو روشن که عاشقت مرده است ...

هالو هالو ..الو ! چقدر صدایت محزون است ! دی :(

بندرجاسک-فرزاد بادروج چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:25 ب.ظ http://jaski.ir

بودن در کنار کسانی که ۱۰ ۱۲ سال قبل با اونا رد یک کلاس و بر روی یک نیمکت می نشتیم واقعا هم طلاست ولی وقتی اون بچه های دیروز را سیگار به دست و یا خلافکار و ... میبینیم اون لحظات طلائی تبدیل به جهنم برایمان میشه.

سلام بادروج عزیز ...

مسیرهای مختلف از تقدیر و سرنوشت ...اینم از آن روی سکه ی طلایین دوستان مدرسه ایست . باور کنید همین حس بهم دست میده وقتی دوستی را می بینم با تمام عفویت و معصومیت و زرنگی و هوش و حواس دوران مدرسه الان شده یک انسانی که دو پیسه هم خرج نمیره !!!

دلت شاد و ایامت شیرین

شریفی مکران چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:30 ب.ظ http://makorananth.blogfa.com

از اینکه بهم سر زدی ممنون.

سلام و نخسته ...

خواهش میکنم . امیدوارم در معرفی مکران و مردمان دلیر و پاک شهرت موفق باشید .

کرگین چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:26 ب.ظ

سلام دختکه ۷-۸ ساله . نخسته .
لذت امبرد از گنج دوستی و روابط دوستی تو و همسن و سالنت . تو فضای که هستیم ! بچه وار بودن شما براشون فضای تازه ئی ایجاد ایکرده که با چشمون پر از حیرت خیره تحرکات بچه گی شما بودئن . مگه آدم گپ ناتونت یک لحظه بچه بشت !؟ پس حکم بچه گی کردن با چلونگ خومون چهن ؟ مگه ناگن با بچه بچه بش ؟ !

با جناب بادروج یکدنیا موافقم . روی دوم سکه کودکی که تا دوش کودکی معصوم و زرنگ هسته امرو شرور محله شرور شهر بشت و از یه کوه ب آ کوه اجکت هرم حسرتش کیان آدمی وآتش اکشیت !

موا چوک کوچک بشم گازی دار دارکو بکنم !

پاینده بشی

بچه بشی تا نبشی تو دورن سوسن یه حس بچگونه زیبا نهفته ان . مه ئی چند بار برات بگم روحت معصوم و لطیف ان مثه کودک معصوم .

سلام و نخسته تقدیم شما اکنم .
تشکر از ایهمه لطف و قدردانی .

شاید زیاد از حد فضا بچگونه بوده اما بازم نباید حیرت در کار بشت با شما موافقم احساس بچگی زیبا و جالبن کاش همیشه بچه هستریم !


مه هم حرف هر دوی شما تایید اکنم اما چه باعث بودن که زمونی که یه کودک پاک و معصوم بودن الان یک انسان مجرم خطاب بوده بشت؟!

بازم مواتن از کودک درونم کودکته و بچه وار تر بشم ..ابوتن یا نه ؟

تشکر از حضور شما ...شاد و موفق بشی

امیر علی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ب.ظ http://eskele.blogfa.com

خیلی وقت است دیگر فراموش کرده ام اصلاْ مدرسه ایی هم رفته ام یا مدتی در دانشگاهی هم بوده ام . خوشا به حالتان .

سلام امیر علی ...

محزونم کردی !

ستاره باران چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام بنگری جان .
بهجت و سرور خواندن نوشته تو را دارم احساس می کنم .
خوشا بحالت که این طلاها و گنج های عتیقه را یافتی . یافتن طلاست و امیدوارم که تک تک لحظات زندگی همه شما و همه دوستان خوبم از طلا باشد .

خاطره من از کودکی زیر نیمکت های مدرسه و زاویه های دیوار کلاس با شنیدن صدای آجیل شروع میشه و با خاموش شدن صدای آجیل ختم میشه . هیچکدام از دوستانم را تا به الان ندیدیم و در اصل نمی دانم کجایند ؟ می دانم دیدن آنها طلاست ..اما افسوس ..

سلام ستاره درخشان ....

ممنونم شما لطف دارید و بسیار محبت .

دلم گرفت ! هرچند این صداها را نشنیدم اما از شنیدن این حادثه ها حزن عمیقی بدلم می نشیند ...

امیدوارم ستاره زندگیت همیشه روشن و نورانی باشه ..

منصور وحدانی چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.goranaz.blogsky.com/

سلام و نخسته بنگری عزیز

اتفاقا برا خود من 3 هفته پیش یه همچین انفاقی با یکی از دوستان دوران دبیرستانم افتاد که بعد از 10 سال اون رو می دیدم

روزگار آدما رو به شکل خاصی در میاره و شاید فکرش رو هم نکنی که مظلوم ترین هم کلاسی هات به شرور ترین افراد جامعه تبدیل بشن و همیطور بر عکسش

وقتی این دوست تهرانی رو بعد از 10 سال دیدم که زمین تا آسمون تغییر کرده و اساسی ترین نوع تغییرش مذهبی شدن او و زن گرفتن از بغداد بود که حسابی شوکه و غافلگیرم کرد

کلی با اون تو میناب چرخیدیم و جاهایی که با هم 10 سال پیش رفته بودیم رو دور زدیم

خلاصه کلی حالش رو بردم که نمیشه با جملات گفت

حالا اگه همین دیدار با دوستان دبستان باشه حتما خیلی بیشتر از اینا شادی بخش ترخواهد بود

امید وارم همه ی دوستان این لحظات شاد رو تجربه کنند

ممنون از تو بخاطر نوشتن این مطلب زیبا که میشه واقعا عین یه فیلم احساساتت رو با دوستانت دید

تا باشه این شادیها و لبخند ها برای دخت هرمزگانی

سلام جناب وحدانی عزیز ..
خسته نباشید و رسیدنتون بخیر .

حکایت دوستتون برام جالب بود ! دقیقا ببینید تقدیر و سرنوشت انسانها را به ابعاد مختلف زندگی می کشاند حالا بعد خوب و بد بازم برمیگرده به تقدیر و سرنوشت و در اخیر اراده خود انسان .

خوشحالم برای دوستتان که سرنوشتی خوب و خوش دارد .

امیدوارم تجربه کنند ..و همه دوستانشان را در حال و روز خوبی ببینند ...


خواهش میکنم شما با اظهار نظر لطفتون شرمنده می فرمایید ... امیدوارم دوستان نیز خوشحالی و شادی من و دوستان را حس و حدس زده باشند .

دلت شاد و ایامت شیرین موفق باشید

آزاده پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:22 ق.ظ http://www.shareatmohamadi.blogfa.com/

سلام
آره اگه میشد جالب بود ولی حیف که خیلی زود بزرگ شدیم

سلام آزاده خانوم ...

طفلکی بودیم ...خیلی زود روزگار بزرگمون کرد!

تشکر از حضور شما و اظهار نظر لطفتون .

شاد و موفق باشید

مسعود پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:41 ق.ظ http://www.masoudzerehizade.blogfa.com/

سلام. قلمت ساده وپر از احساس و عاطفه وقابل درک موفق باشید.

سلام و خسته نباشید جناب ...

سپاسگذارم از حس و درک زیبای شما که اینچنین ساده و لطیف درک می کنید ...


شاد و موفق باشید

حسام زنگوی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام سرکار خانم . ببخشی دختر کوچیلو !
چقدر عاشق این نوستالژیتم !
یه فیلم قدیمی به اسم "The Sound of music" محصول سال 1965 دیدن این فیلم چه کیف و چه انرژی داره . اما خودم را هیچوقت جای آنها تخیل نکردم یعنی دوست نداشتم هیچوقت کوچکیهای سیندرلا باشم ! . اما کودکیهای تو را کاش بودم (لبخند) .. خانومی .

ممنونم که باز ما را کودک برگرداندی . زنده باشی

سلام و نخسته تقدیم حضور گرم و پر از انرژی شما ...

خوشحالم که از این نوستالژیک حس خوبی دارید !

باید دیده شود ...این فیلم . امیدوارم که هر کودکی دوران کودکی پر از شور و نشاط ...خوشحالی و شادی و مهمتر از همه در کنار والدین خوب و مهربون گذرانده باشد ..

مگر کودک نبودی تا دیروز ؟!! (لبخند) ..

شاد و موفق باشید

آستان حضرت دوست پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ http://astan.blogsky.com

سلام

خوش به حالتون...لذت وافری بردید...
با پی نوشت شماره 2 خیلی موافقم...هی روزگار

------
از تشریف فرمایی مجازی تون بسیار خوشوفت شدم
------
در ضمن پوسته وبلاگتون خیلی رنگ دلچسبی داره
می گن "هر کسی از ظن خود شد یار من"... من گرافیستم
برای همین رنگ و فرم و چیدمان برام مهمه و جذاب
------
موفق باشید

سلام و خسته نباشید ...
سپاس از حضور گرم شما و اظهار نظر لطفتون .

خوشحالم که رنگها قابل تایید گرافیست هستن ...شما لطف دارید . زحمت این کار را هم همشهری عزیزم جناب وحدانی کشیده که عرض ارادت دارم خدمتشون و از زحمات ایشون سپاسگذارم .

شاد و موفق باشید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ http://lodirya.blogsky.com

سلام سوسن 8-7 ساله مهربان (نادونم اسمت سوسنن یا نه شک امه) ولی تو مهربونیت و ایکه کودک درونت سالوی سال هم کودک امنت هیچ شکی امنین .
تمام خاطرات کودکیم حتی فرار از مدرسه و جکیدن از روی میلوی مدرسه وایادم هوند ... واردن هندوانه تو مدرسه ... بازی لی لی و جر زنیوم (انگار کودکی درخشانی امنبودن:((
ولی همیشه عزیز دردونه ناظم مدرسه هسترم :)
مهدیه تنها دوست صمیمی دوران کودکیم هسته نادونم کجان :(
لوت همیشه خندون هنوزم اتونی جیکو بخاری بنگری عزیز

سلام برلودیریای مهربون و آرام...

درست اتدیدن و دست اتخوندن ..کوچک شما هستم .

اینقدر شما مهربونی که باور کن مواتن یه بار بی ای یار و همراه مهربون بگینم ...و از صداقت درونش خالصانه تشکر بکنم .

برعکس ...به همی کودک شاد و مسرور اگن .. ای تحرکات همش نشون ادیت کودکیت زیبا بودن . شادی و شرارت و شیطنت مال کودک ان ...

انشاالله به مهدیه هم یه روزی پیدا بکنی و با هم لحظاتی زیبا اتبشت .

اتی بریم جیکو ! باور کن خاش اگذره ...!

دلت شاد و ایامت شیرین ...آخر هفته ی خوبی اتیشت البته مثه مه بری لودیریا...ساحل و موهی بگینی !

ماه لی لی پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:11 ب.ظ


یاد باد آن روزگاران یاد باد.....
نمیدانم ولی حس میکنم بچه های امروز شادی گذشته ما را ندارند....

سلام بر ماه لی لی با روح لطیفش ...

یاد باد واقعا یاد باد...

اینقدر والدین کوشش می کنند که مثلا بچه ۵-۶ ساله را خانم مثلا خانم سها یا اقا امیر صدا کنن که بچه با این سنین شده یک خانوم بزرگ تو حرف زدن تو حرکات تو غذا خوردن ...اصلا آزادی کودکانه را از بچه سلب کردن ...اینو دیدم که میگم . اصلا اون حس بچگی در این بچه ها کمتر دیده میشه ...افسوس .

تشکر از حضور همیشه آرام و گرمتون .

موفق باشید

Maria Ghazawi پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:32 ب.ظ

My dearest & lovely Susane,

My hottest and warmest hugs to you from this country to that country .
It was my pleasure to meet you and other friends on that unforgettable night .

Thank you and of course special thanks to Lovely Hadail for her well hospitality during my visit
over there .

You know, being a child was really excited i swear. When i was getting into the adulthood, my life was totally changed. I know, i can't be a Peter Pan always, but if time can reverse back, i wish i could back to 20 years before. I know sometimes I've had a childish thinking, but i enjoyed it.

I really did enjoyed alot.
With love,

Hi Maria ,
My pleasure …at any time darling .

Believe me how much I was excited and still as I am dreaming , just can't believe that we were together once again .

Miss you too much , miss all of you.

Kiss your kids

فاطمه و سعاد و نورا پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:40 ب.ظ

ای کربون دلکت !!!! روروم !!!

بوی گرما بوی جنوب اوخ که چه گرمن کلبه ات (عشقی).کریون کدت . (از طرف فطیم )

تو لطفی تو محبتی تو مهربونی کوچولویی که هیچ وقت بزرگ نمیشه و نمی خواد بزرگ بشه (مى بوسمت یا أحلى وردة اللی ماتذبل فدیت نسمة سوسن ) ...من طرف سعاد .


خوشا بحال کسی که تو را داره (حسودیم) ...(از طرف نورکی)

ای جان دلم ... لطف تهستن همه شما بخدا بخدا عزیزی ...

نورکی و فطیم ۱۴ دیسامبر اوکی بودن ...

سعاد ما احلاکی ما اروع انسانه شفتها فی حیاتی من رقه و ذوق و حنان ...الله یخلیکی لنا و لاهلک ...اشتقت لکم .!

اوه ٬ نورا شرمنده اکردی ...!

دلتون شاد و موفق باشید همه

ابراهیم پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:30 ب.ظ

درود. فرصت بودن با دوستان غنیمتی است که نباید مفت از دست داد ...همواره دل خوش باشی

درودی بیکران تقدیم شما که همیشه با حضور گرمتون روحیه و کلبه حقیر را شادتر می کنید ...

غنمیت است واقعا ...

همچنین برای شما بهترین ها و خوشترین لحظات را آرزومندم .

مهرگان جمعه 29 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوش به سعادتتون

من و دوستان کوکیم به خاطر نوع کار پدرهامون و محل زندگیمون الان کیلومترها با هم فاصله داریم

ولی دوران شیرینی بود
یادش بخیر

سلام بر خانوم گل و مهربون ...

امیدوارم این سعادت نصیب شما و تمام دوستداران زمان کودکی بشه ....

امیدوارم قلبهای نزدیک این فاصله ها رو از بین ببرد .

دلت شاد و موفق باشی

روح اله بلوچی شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:31 ق.ظ http://www.parparook.blogsky.com

سلام بنگری جان....
منم با خانم ماه لی لی کاملا موافقم.....
نه که توی بچه ها...اصلا جامعه ما اون شادی و ..گذشته رو نداره..

سلام بر روح عزیز ..
نخسته و خاش هندی عکاس خوش بین ...

منم با هر دوتای شما صد در صد موافقم ..

دلت شاد و ایامت شیرین بشت

مهدی صابری شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ http://lengehkarate.com

سلام خانم
به شما و دوستانتون تبریک میگم که بعد از این مدت تقریبا طولانی هنوز پیمان دوستی خودتونو حفظ کردین...
ولی الان و درشهرهای شلوغ پیدا کردن دوستهای زمان مدرسه خیلی دشوار شده...
اما یادمون باشه که دنیا با تموم بزرگیش خیلی کوچیکه...
موفق باشید...

سلام و خسته نباشید

متشکرم از لطف و عنایت شما ...

کاملا دقیق فرمودید یک روزی یک جایی حتما همدیگر را خواهیم دید . منم به این جمله اعتقاد دارم ..

دلتون شاد و ایامتون شیرین

سکوت شبانه شنبه 30 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:52 ب.ظ

نوستالژیک!
به گذشته ها می بری با این پست بانو !

سلام و نخسته ..

نه به اندازه شر شر شنیدن باران پاییزی !

کودک باش زیر باران ... ببین چقدر گذشته زیبا بوده .!

دلت شاد و ایامت شیرین

منیژه احمدی یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام بر دخت
حس زیبات خواندنی بود . ما خیلی وقت است که لحظات شیرین بچگی را فاقدیم . محسوس می شود این کمبود ......

بهترین ها را و موفقیت های روزمره را برایت آرزومندم .

سلام سرکار گرامی . خسته نباشید .

حس کردم و درکت میکنم ...

امیدوارم لحظات آتیه شادتر از گذشته و موفقیت شما را آرزومندم .

روابط عمومی هیئت کاراته بندرلنگه یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ http://lengehkarate.com

سلام
با خبر
بانوان البدربندرکنگ فاتح اولین دوره مسابقات کاراته شوتوکاپ خلیج فارس
به روزم...
منتظر حضور سبزتون هستم...

سلام و خسته نباشید

سپاس و حتما خدمت میرسم .

موفقیت برای همه

دعایم کن یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ب.ظ http://doayam.blogsky.com/

سلام دوستم یادم میاید چند سال پیش من هم با دوستان دوران مدرسه ابتدایی دور هم جمع شده بودیم و همان احساسهای خوب بچگی را همگی داشتیم ... ممنون که سر زدید

سلام و خسته نباشی ..
خوشحالم که شما هم لحظات شادی دوران کودکانه را تجربه کردین .


از حضور و اظهار نظر لطفتون سپاسگذارم .

شاد و موفق باشی

سهیل یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:31 ب.ظ

دلم برای روزهایی که رفته است تنگ است...اینجا همه چیز رنگ و بوی غربت دارد حتی دوستی حتی محبت حتی عشق... یادت هست؟
خاطرات زیبای شبهای امتحان که بیشتر از هر وقت دیگری کمک هم بودیم که خوشحالی یکی با موفقیت دیگری معنا میگرفت...چه راحت می گذشتیم از خود برای دیگری چقدرهمدردی کردن مهم بود...
جایت اینجا خالیست...جای کسی که نگاهم را بفهمد... !

سلام سوسن
زیبا بود کودک درونت ...
تو کودکی...کودکی مهربون
و دوست داشتنی

سلام سهیل عزیز..

همدردی ! واژه ایست که سالهاست دیگه معنایی نداره !

جای دوستان گل ...امیدوارم همیشه در کنار خانواده محترمت بخصوص عمه شریفه ...شاد و موفق بمانی .

مرسی سهیل ... (:

لاری دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:25 ب.ظ

سلام

زنده باد
با این نوشته ساده منو بردی به نوشته های کتاب های فارسی دبستان- یادش به خیر
خاله مرجان- تصمیم کبری- دندان شیری- دوازده برادر- حسنک کجائی- موسی و شبان . . . . .
یادش به خیر روباه و زاغ. یاد شادروان حبیب یغمائی به خیر و اینم تقدیم به سی نفر بالا:

زاغکی قالب پنیری دید
به دهان برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که از آن می گذشت روباهی
روبه پرفریب حیلت ساز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبائی
چه سری چه دمی عجب پائی
پر و بالت سیاهرنگ و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوشخوان
نبدی بهتر از تو در مرغان
زاغ می خواست قارقار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود.

سبز و خرم بش.

سلام تقدیم حضورتون

خیلی زیبا و دلنشین ...یاد قدیم زنده کردی .

تشکر از شخص شما که همیشه با نظرات گرمتون ما را دلگرم می فرمایید .

موفق باشید

بدیس سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:04 ق.ظ http://aaskk.blogsky.com/

سلام.منو به یادفیلمی باهمین مضمون اندخت ٫حتما لحظات غیر قابل وصفی با حضور دوستان قدیمی داشته ایی.موفق وپایدار باشی

سلام بر بدیس گرامی

مدتها نیستی ؟؟

تشکر از حضورتون .
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد