حس کردم که نیاز دارم به نشستن در کنار ساحلت .... روى آن شنهاى گرم تابستانى و شنیدن صداى پرندگان ماهیگیر و تماشا کردن آن غرور پر تلاطمت که شاید ... شاید ... بتواند روحیه ام را عوض کند .
دوست داشتم این بار را هم تنها در کنارت باشم دور از همه کس و چشمم به هیچ انسانى نیفتد ....
شاید در تنهایى فرصت مى کردم کمى فکر کنم و بى خیال غم و غصه ها باشم و امیدوار به فرداهاى دور.
شاید انزوا و بى خیالى مرحمى بود بر دل زخم خورده ام ....
این بار آرامش تو را نمیخواهم ، میخواهم غرورت را بشکنى میخواهم امواج پر تلاطمت من را آرامتر کند . دوست دارم با شنیدن صداى امواج پاک و خروشانت من هم فریاد بکشم تا کسى جز خودت فریادم را نشنود... بغضى که در گلویم گیر کرده و راه نفس را بر من بسته با شنیدن صداى امواجت بگرید تا شاید دلم کمى سبک شود ... میخواهم فریادم را با امواجت به آن سوى آبها ببرى تا کسى جز خودت نداند این بغض از کیست و از چیست ؟
با امواجت غرورم را بشکن تا بگریم... تا بگریم.... تا بگریم..... تا بگریم.....
چرا این همه غمگینى تو که شاد بودى !!!!
عکسهاى تور مالیزى هم یادت نره ...خانم غصه !!!
فریاد سکوت تا کى ؟؟
به وبلاگ من سرى بزنى بد نسیت .
موفق باشى
سلام
وبلاگ قشنگى دارى .
با تبادل لینک موافقى ؟
مرسى
سلام
ممنون که به ما سر زدی.
چرا اینقدر غمگین.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نشونیم بهش ندانم .... اما نمیدونم چطور راهمو باز بلد شده ...!!!!؟؟!!
ممنون که سر زدى .
سلام.قشنگ بود.منم همین روزا آپ می شم .بهت می گم
سلام
از نثر شیوایتان لذت بردم.
ممنون از نظر نیرو دهنده ت .
سلام
قالب جدید مبارک بشت.
موفق بشی...
ممنون کاکا .
باید فریاد را خفه کرد .....
نثرت با صحنه عکس کاملاً یکى هست . تخیل میتونه باشه یا حقیقت ؟
عالم خیال تا نباشه نمیتونى تخیلاتت رو به حقیقت تبدیل کنى .
خوش اومدى بلورین .
سلام
خوبی
زندگی یعنی
احساس خیس یک کبوتر
کبوتری تنها
مثل کاجهای پیر
در انتهای باغ
موفق باشی
زندگی بازتاب هویت یک انسان در دنیاى بیرون اوست . زندگی کتابى هست که تو نویسنده آن هستى . زندگی جمله اى است که فعل آن به تو باز میگردد ....... زندگی امید و آرزو ، سلامتى و خوشبختى ... زیبایى و هنر......