خیمه‌گاه رحمتت را آرزو می کنم

 

وقتى از هر گونه تعلقات و وابستگى رهایی می یابی سبک بال مى شوى و از حصار تنگ خودخواهى بیرون مى آیى . مراحل شناخت ، آگاهى ، شعور، آرزوها ، و در اخیر رسیدن به عشق دور از هر گونه تعلقات درونى و برونى سر خواهد گرفت . فرا مى رسد حس پاکى که از باطن پاک نشات گرفته است ، تجلى و شکوه را در مى یابى . اینجا شیطانى نیست دیگر با عقل و قلبت بازی کند، اگر شیطانى هم باشد تو با پاکى نیت و اراده راسخت او را مغرورانه از وجودت طرد خواهى کرد .   

 

به سوى خانه او مى رویم در جومهء احرام ، فریاد لبیک لبیک سر مى دهیم ، او تو را طلبیده و تو تضرع و اشک مى ریزى ، و از روى خلوص مى گویى :  

 

"لبّیک اللهم لبّیک، لبّیک لا شریکَ لکَ لبّیک، إنّ الحمد والنعمة لکَ والملک، لبّیکَ لا شریکَ لکَ لبّیک" 

   

آرى، کسانى هستند که سالیان سال در انتظارند تا از حصار تنگ ، از شر نفوس ، از قید و بند ، از هواى شیطانى این دنیا ، رها شوند و تا در روز عرفه که درهاى تضرع بر بندگان او باز مى شود فرصتى فراهم شود تا انسان باز برگردد به اصل و جایگاه خویش ، تضرع او پذیرفته می شود تا به یاد آورد که چقدر در سراسر عمر خود ظلم کرده یا مورد تظلم قرار گرفته است ، چقدر انصاف را رعایت کرده و یا با نبود انصاف و عدالت حقوق او را پایمال شده است ، چقدر انسان بودن خود را نادیده گرفته بوده یا چقدر به انسان بودن او تحقیر شده است .اینجاست که باید بگوید و بگویند :"سبحانک اللهم و بحمدک لاالله ‌الا انت عملت سوء و ظلمت نفسی و اعترفت بذنوبی اغفرلی انک انت الغغور الرحیم . "    

 

دعا و تضرع و راز و نیاز ، ریختن اشک ها در چنین روزى به این معناست که انسان خود را شناخته است و از وجود واحد احد آگاهى مطلق دارد ، و آنچنان خود را مقرب مى بیند و این نیایش منطقى ترین رابطه معبود با خالق است .  

 

و اما چه بسیارند که لبیک گفته اند، سعی صفا و مروه کرده اند، هر هفت بار هفت طواف فرایض حج را انجام داده اند ٬اما افسوس که گویا طواف هاى هفت گانه با خلوص باطن نبوده است .  

 

خوشا بحال کسانی که فردا روز عظیم عرفه را در کنار خداوند هستند و از او عفو مى طلبند ، و خوشا بحال کسانى که اگر امسال نه سال بعد٬ و سال بعد اگر نه ٬سالیان بعد به درگاه خالق مشرف مى شوند . و خوشا بحال کسانى که مشرف شده اند و فرایض خود را انجام مى دهند در همانجا از این دنیاى بى در و پیکر براى همیشه عبور مى کنند و به نور الهى مى رسند . این موت(وفات) نصیب هر مسلمانى نمى شود "الا المقربین لله والصالحین " . 

 

فردا روز عظیم عرفه است و پس فردا جشن بزرگ حجاج بیت الله الحرام ، جشن بزرگ مسلمانان جهان ، جشن رهایى از هوسهاى دنیوى ...   

 

 

 

به همین مناسبت عید سعید قربان (عید الأضحى)را بر تمام مسلمان جهان و حجاج بیت الله الحرام تبریک و تهئنت مى گویم .

 

  

پ.ن۱: مى گویند باران رحمت خداست . زائران خانه خدا بخصوص کسانى که با ماشین به سوى مکه عزیمت کرده اند لحظات زیباى باریدن باران و دیدن سیل هاى جارى در مناطق پیرامون مکه را هم اکنون شاهد هستند که تا کنون اجازه عبور به سمت مکه به ماشینهاى زائران داده نشده است . (لحظات پیش آخرین تماس من با دائى و خانوادهء محترمشان در همین باره بود )    

  

پ.ن۲ : هر چند با ریختن خون هر حیوانی مخالفم اما از آنجا که خداوند گوسفندی را برای نجات اسمعیل فرستاد تا گوسفند ذبح شود نه اسمعیل ٬ و از آنجا که برای ادای هر نذر و حاجتی اکثرا گوسفند ذبح می می کنند٬ پس بد نیست برای اطعام فقرا و یتیمان و سهیم بودن در شادی آنها در چنین روزی گوسفندی ذبح شود و به آنها تقدیم شود. 

 

پ.ن۳: گوسفندها هم در این ایام خیلی ناز و غمزه می کنند٬ هر مشتری هم که نمی تواند خریدارشان باشد!.   

                      

 

 

 

                                        

 
 

نظرات 29 + ارسال نظر
بنیامین چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 ب.ظ http://POSBASTAKI.BLOGSKY.COM

شاد باشی دوست

به روزم

سلام و نخسته

همچنین شما .

‫سینگو چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 ب.ظ http://singowcity.blogsky.com

‫با سلام و با آرزوی هرمزگانی آزاد و بدور از دغدغه دغلکاران از قبیل معمین که هر روز انسانهای شریف را به چوبه دار و یا بنوعی سربنیست میکنند داشته باشیم ، پیشاپیش عید قربان را به شما تبریک میگویم .، شاد باشی در خاتمه دوست دارم نظر شما راجع به تغییر بندر عباس به سینگو سیتی چیست؟

سلام و نخسته

ممنونم . ایامتون همیشه عید و شادی و خوشی باشه .

اسم قدیم هرمزگان ... نظر زیباییه اما نمی دونم سالیان که با نام فعلی خو گرفتیم می توانیم باز آن را عوض کنیم ..

دلت شاد و ایامت عید باشه

کوروش پارسا چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:56 ب.ظ http://kaspian.blogsky.com

این روز رو بهت تبریک میگم

سلام دوست عزیز...

لحظاتت همیشه عید و شادی در کنار خانواده موفق باشی.

سعید امامی چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ب.ظ http://bob5.blogsky.com/

سلام دادا ...
عید شما هم مبارک
راستی به روزم وقت کردی به ما سر بزن.

سلام و نخسته
همچنین شما و خانواده محترمت .

حتما ..

موفق باشی

لاری پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:14 ق.ظ

سلامی همراه با
بهترین شادباش ها
اما کاش عکس پائین متن بسیار زیبایتان را حذف کرده بودید.
گرچه در عالم واقع گوسفندان و سایر زیستوران کره خاکی به هر حال قربانی انسانند اما گاهی شاید و یا باید از واقعیت ها گریخت.

سلام بر دوست گرامی
خسته نباشی ...

سپاسگذارم از اظهار نظر لطفتون .

چشم ...همین کار رو هم انجام دادم .

حیوان زیر کاردهای انسانها و انسانها زیر کاردهای همنوع خود ...عجب حکایتیست از این خون و تا آن خون !

شاد و موفق باشی

ماه لی لی پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ


عید را دوست دارم ولی از هر کشتنی گریزانم............

سلام بر ماه لی لی عزیز

مثل خودت همین رو می پسندم ...

بانوی خلیج همیشگی فارس پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:56 ب.ظ http://www.dkh.blogsky.com

سلام عزیزم
بابا این تصاویر خشن رو نذارین دلمون غش و ضعف میره !

سلام بر گل گلها...

چشم ...چشم ....چشم بانوی زیبای خلیج فارس .
الهی کربون دلت .:(

پ.نون پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:41 ب.ظ

سلام مبارک باشه. چقدر دوست داشتم هم سفر داییت اینا باشم. خوب اشکال نداره ، تو هم باشى! :) تا حالا هیچ پ نونى دیدى که کله شو با تیغ برق انداخته باشه ؟ D: چه شود!

سلام بر دوست گرامی
همچنین بر شما و خانواده محترمتون .
انشاالله در سالهای آتی ...همسفر باشیم .
صحنه دلخراشی باید باشه...درسته ؟

هنوز نمی خوای برگردی !؟!

بهارین پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:26 ب.ظ http://baharin.blogsky.com

سلام به دوست عزیزم
پیشاپیش عید قربان و به شما تبریک می گم
روز عرفه هم روز قشنگیه...یکی شدن...با پاکی ها...
روز اشک ریختن و التماس به خدا...روز جواب گرفتن...
من و فردا فراموش نکن...مسافرت می ریم قشم....طرفای شما...
موفق باشید

سلام بهارین عزیزم

همچنین به شما و خانواده گرامیتون .
امیدوارم لحظات بسیار زیبایی رو در جزیره قشم گذرانده باشید و با خاطراتی زیبا به شهرت برگردی ..

دلت صاف

بهمن گان پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:06 ب.ظ http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام چشم و چراغ
خوبی؟
پیشاپیش عید قربان رو تبریک میگم
انشالله حاجی بشی.. حاجی واقعی

نمیشد این عکسو نذاری؟

سلام بر گل باغ

مشتاق صحبتهای گرمت بمانند شوکولات داغ !

همچنین با کمی تاخیر تقدیم شما و خانواده گرامی .

چشم . محو شد ...بخاطر چشمها و قلب زیبایت !

دلت شاد و کربونت

منصور وحدانی پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://www.goranaz.blogsky.com/

سلاو نخسته

من هم این عید بزرگ مسلملنان رو بهت تبریک عرض می کنم و دعا میکنم که اگه نرفتی ایشاالله خدا قسمتت کنه بری و اگه رفتی باز هم بری

واقعا باید رفت و از نزدیک دید و احساسش کرد این حضور در برابر خداوند از این مکان مقدس و پاک

دعا کن ما هم سعادت زیارت در این ایام رو در این مکان داشته باشیم

آخر هفته خوب و خوشی رو آرزو میکنم
شاد باشی

سلام جناب وحدانی
خسته نباشی

همچنین به شما و خانواده محترمتون و علی الخصوص سینا جان کوچولو .

انشاالله مشرف شدن به درگاهش نصیب همه بشود .

سپاس از حضور همیشه گرم شما .

موفق باشی

حباب شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ق.ظ http://hobaab.mihanblog.com

سلام بنگری جان !
من هم با ریختن خون حیوانات شدیدا مخالفم !
به قول یکی از دوستان ، حضرت ابراهیم اومد تا رسم جاهلانه ی قربانی انسان رو از بین ببره !
درسته امروز دیگه انسانی قربانی نمیشه اما باز هم اون رسم داره اجرا میشه منتها به شکل دیگری و برای موجودات بی دفاع تری !
اگه هدف از قربانی کردن حیوانات اطعام فقیران و ایتامه راه های زیباتری برای این کار وجود داره !
ما می تونیم به جای این کار مبلغی رو به صورت نقدی به نیازمندان بدیم ! تا خودشون بر اساس نیازشون ازش استفاده کنند !
در این صورت شاهد صحنه های دردناک و اسف بار کشتار هم نخواهیم بود !
(گل)

سلام بر حباب عزیز

خسته نباشی و ایامت شاد و موفق باشه .

با شما کاملا موافقم .
امیدوارم ما بتونیم این کار را انجام بدیم و اعتقادات و آداب کشتار حیوانات بی زبان مبدل بشه به قربانی های زیبا بدون خون ریختن !

سپاس از حضورتون . موفق باشی

انبا میناب شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام و نخسته
تو که لج باز نبودی عیده بیا روبوسی کنیم شگون نداره ...
عیدت مبارک گلی خانم ان شا الله حاجیه ببینمت D:)

سلام بر سمیره عزیزم

خوبی و نخسته دحت مینو ...که این روزها با نوشتن لج کرده !!

انشاالله و با هم همسفر باشیم !

دلت شاد و موفق باشی

مهدی صابری یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ق.ظ http://lengehkarate.com

سلام
عیدتون مبارک خواهر خوب من...

سلام جناب صابری عزیز

همچنین بهترین تبریکات عید سعید تقدیم شما و خانواده محترمتون و بخصوص آقا پسر گلتون .

تشکر از حضور شما ...موفق باشی

بدیس یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ http://aaskk.blogsky.com/

سلام.عید شما مبارک...انشالله که حاجی واقعی باشید...

سلام جناب بدیس

همچنین شما و خانواده محترمتون .
انشاالله شما و ما و همه آنهایی که واقعا قانع و قاطع تصمیم می گیرند به حضور درگاه او مشرف باشیم .

سپاس از حضور شما ...

بندرجاسک-فرزاد بادروج دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ق.ظ http://jaski.ir

سلام.عیدت مبارک
حراست اموزش و پرورش جاسک در یک اقدام عجیب و بی سابقه حکم عدم صلاحیت ، ارشد صدیقی فرهنگی توانمند و موفق جاسکی را پس از گذشت ۲ ماه از شروع سال تحصیلی را به وی الاغ کرد

سلام جناب بادروج
ایامت سرشار از شادی و عیدتون مبارک .

متاسفم ...

امیر علی دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://eskele.blogfa.com

سلام ، عید گذشته تون مبارک . راجع به عکس ، می گم شما به فکر قلب ضعیف بعضی از خواننده های وبلاگتون هستین یا نه ؟

سلام و خسته نباشی

ایام آتی شما مبارک و شاد و توام با تندرستی و سلامتی باشه .

حالا که به فکر هستم به خاطر قلب شما و دیگر دوستان از این وبلاگ محوش کردم . شرمنده که من نمی دونستم ...

تشکر از حضور شما . موفق باشی

مهشید دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ب.ظ

سلام دخت خوبم .
امیدوارم عید پر برکتی در کنار خانواده ات داشته باشی و نه تنها عید بلکه تمام لحظات زندگی بنگری سرشار از شادی و عید باشد .

دختر حرف گوش کن ! (چشمک)

سلام عزیزم

سپاسگذارم و همچنین ایام شما پر برکت باشه .

فقط بخاطر اینکه دلت خراشیده نشه !!!

منیژه احمدی دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ

سلام بر دخت هرمزگان
مجددا عیدتون مبارک .

گاهی با پ ن ۲ مخالفم ! می توان بدون ریختن هیچ خونی فقیر و فقرا یتیم و محتاجان را سیر کنیم ! راههای دیگری هم هست بنگری عزیزم .

شاد و موفق و در اخیر تضرع همه پذیرفته شود .

سلام سرکار خانم . خسته نباشی

سپاسگذارم از لطف و محبت شما .

با یکی از دوستان راجب همین موضوع صحبت و بحث میکردیم ...! با شما موافقم راههای دیگری به جای خون ریختن هست .

انشاالله و شما هم موفق باشی

ابراهیم سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ق.ظ

بیچاره گوسفندها ...
حیوانات مظلوم و زبان بسته ای هستند!

سلام جناب دکتر .
خسته نباشید

با شما موافقم . دقیقا ...و در اخیر از آن خون به این خون و همه مظلومند ...

سپاس از حضور همیشه گرم شما و موفق باشید

حبیبی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ق.ظ http://birdwatcher.persianblog.ir

سلام
اعیاد گذشته و آتی شما مبارک باد
من شدیدا با پ ن 2 شما موافقم

سلام و خسته نباشید جناب حبیبی
سپاسگذارم از حضور شما و همچنین این آرزو را برای شما دارم .

سکوت شبانه سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ

اون پارگراف اول عجب سوپر پارگرافیه بانو

سلام سجاد عزیز

با وجدانی پاک و حسی خاص نوشته شده ....سرورم !

کمالی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ

سلام بنگری جانم
لبیک تو هم یک روزی شنیده خواهد شد!

دوباره عیدت مبارک و گوسفندها چه زمان عید یا غیر از عید همیشه گرون بودن ! ولی چرا بودن نمی دونم ؟!

موفق و شاد باشی

سلام خانوم کمالی
خسته نباشی سرکار خانم

انشاالله و جمیع لبیک های مسلمانان جهان .

عوامل متعدد من جمله خشکسالی ! شاید همه و همه اینها دست به دست هم دادند و این حیوانات بی زبان که فکر کنم در ایام عید سعید گران تر شدند !....

سپاس از محبت های همیشگی شما ..شاد و موفق در کنار خانواده

جزیره متروک سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:26 ب.ظ

تو چقدر به من نزدیکى با این همه فاصله‌اى که من از تو گرفته‌ام.
تو این قدر دلسوز منى!
....
تو کى نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کى غایت بودى که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کى پنهان بوده‌اى که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد آن چشمى که تو را ناظر خویش نبیند
کور باد نگاهى که دیده‌بانى نگاه تو را درنیابد
بسته باد پنجره‌اى که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود
و زیان کار باد سوداى بنده‌‌اى که عشق تو نصیب ندارد.

سلام دخت هرمزگانی. سلامت و تندرستی؟
این متن بالا واسه خدا بود ! (:

خدایا! از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان مکن!
باید از خدا خیلی چیزها را برای اصلاح تو یک نفر بطلبم !!

پ.نون چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ

باز سلام و ممنون از ابراز لطف همیشگیت دوست خوبم . درمورد برگشت واقعاً علاقمندم اما دلایلى که باعث نابودى بابونه شد مانعند! متأسفم.
میخوام یه اعتراض کوچیک به دوستان بکنم اگه اجازه بدى. اونکه گفته گوسفند رو توى این روز قربانى کنید مالک من و تو و گوسفند و زمین و آسمونه. اگه گفته بکشید دیگه دلسوزى اینجا جایى نداره. راستى ملاک خوبى یا بدى رو کى تعیین میکنه؟ ترازوى اون ساخته کدوم دسته؟ و یه سؤال دیگه آیا همه دوستانى که از این کار ابراز ناراحتى کردن وجترین هستن یا به چلوکباب و جوجه کباب و آبگوشت علاقه دارن ؟ من نمیگم سنگدل باشیم فقط میگم اگه خدا اینطور خواسته ما نباید بگیم بده و خشنه و نباید باشه.

سلام مجدد تقدیم شما .

امیدوارم که موانع از سر راه برداشته شوند و حضور مجدد شما را در این عرصه شاهد باشیم .

اتفاقا با یکی از دوستان همین را هم صحبت می کردیم که مثلا به فرض مثال پولی که بجای گوشت به فقیر و فقرا میدیم شاید آونها هم گوشت بخرند یا هر نوع گوشت حیوان دیگر !.

خوب٬ به قول دوست گرامی ما باید ما کاری کنیم تا دیگران پیرو آن باشند و ....بگذریم .

شاد و موفق باشی

کوروش پارسا یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ http://kaspian.blogsky.com

در یادداشت گرامی ترینم نذاشتی نظر بدم منم که هر چی نذارن بدتر کنه می شم فلذا با عرض پوزش نوشته ای را که در فراق دوست عزیزم نوشته ام رو تقدیم به شما میکنم
طرحی از یک غروب
مثل اینکه حبابی توی مغز پسرک ترکید .چند قدم جلو رفت بعدش وایساد ، غروب پشت سرش بود ، برگ خشکی از بالای درخت چنار آروم آروم افتاد پیش پاش .بدونه اینکه بدونه چرا ، واسه چی ؟ لگدش نکرد مثل اینکه اون کسی باشه. یهو صدای فریادی کش دار از پشت سرش اومد .این صدا انگاری ازیه راه تقریبا دور تموم پیچ و خم جاده خاکی که از روستا میومد رو طی کرده بود. سرش رو با آرامشی که توش ترس بود برگردوند .اما نگاش نه به روستا بود ،نه به غروب ، نه به جاده . انگار داشت صدا رو می دید چند لحظه وایساد ، چشما ش از ترس داشت از حدقه در می اومد ، گلوش خشک شده بود.
فکرشونمی کرد یه روزی همه چیز تموم بشه . باور کردنش خیلی سخت بود تموم وجودش شده بود اون یه قطره اشکی که بیرون نمی اومد ، بغضی که نمی ترکید، فریادی که تو دلش خفه شده بود ، آهی که بالا نمی اومد . نگاش نه به غروب بود نه به جاده نه به صدا نگاش به هیچ جا ...
توچشاش طرحی ازغروب با تموم سرخیش نقش بسته بود .نمی خواست غروب رو ببینه ، پیچ وخم جاده رو گرفت ورفت .رفت ورفت ورفت تا اونجا که دیگه نشونه ایی از آبادی نباشه
دیگه به شب رسیده بود . نسیم خنکی دور تنش می پیچید و سرد ش می کرد . شب بیشه همیشه سرده! .معلوم نبود کجا ولی می خواست بره.از شب تنها ستاره ها شومی دید و...
تو ذهنش هیچی نمی گذ شت، به چیزی فکر نمی کرد،اصلا نمی تونست به چیزی فکرکند، خسته بود. دیگه یارای اند یشید ن ند اشت. برایش صدا ی زوزه گرگ ها اهمیتی نداشت . صداهای عجیب وغریبی که ازکنار جاده بین درخت ها می اومد نظرش رو به خودش جلب نمی کرد . شب که دیگه از نیمه گذشته بود ،حسابی سرد شده بود ، پاهاش دیگه رمقی نداشت ، نمی دونست کجاست وانگاری واسش مهم نبود که بدونه.از اون تن بی رمق هیچ انتظاری نمی رفت .حتی واسه افتادن رو زمین هم نائی نداشت . اما انگار بغضی که از غروب تو گلوش گیر کرده بود و راه نفس کشیدن روگرفته بود . دیگه داشت می ترکید . نمی تونست کنترلش کنه ، نا گهان با تمام وجودش چنان فریادی از غم کشید که صداش توی تموم شب پیچید و انگاری این صدا هم راه جاده رو گرفت ،از تموم پیچ وخم جاده رد شد و رسید به روستا رسید به یه خونه رسید به یه قبرستون به یه قبر، قبر دوستی که همین امروز خاکش کردن و گلبرگهای گل محمدی روی قبر که یه نصف دور دور هم چرخیدن .

سلام و خسته نباشی..
واقعا خواندنی بود ...

کیوسک دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:21 ق.ظ http://kiyoosk.blogsky.com

سلام .
با فرش خاکی هرمز بروزم .

سلام
حتما خدمت میرسم .

روابط عمومی هیئت کاراته بندرلنگه سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ق.ظ http://lengehkarate.com

سلام...

اساتید بزرگ کاراته ایران در بندرلنگه...

با گزارش و تصاویر استاژ فنی کاراته در بندرلنگه به روزم...

موفق باشید...

سلام جناب صابری
حتما خدمت میرسم .

چوک سورو یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ http://suru.blogsky.com

سلام دخت گرامی انشا الله روزی حاجی بشی

با داستانی کوتاه در باره غلام حعفر اولین هنرمند بخون تپیده هرمزگانی به روز م

موفق بشی سلامت بمونی و سربلند مثل سرو

سلام بزرگوارم ...
حتما خدمت شما و جعفر میرسم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد