خاطراتی از تملک و طلسم بادها

 

خود را تنها مى دیدم در این دایره ى بزرگ. نواهایى مى شنیدم شاید جهله، دهل ،نی انبان هر چی بود اما صداها آشنا بودند. ساز ها مى کوبند و صدا ها همچنان اوج مى گیرند . گویى حلقه به تدریج تنگ تر مى شود. باز من تنها پرنده اى کوچک که در میان هلهله ها بال بال مى زنم اما نمى توانم به پرواز درآیم . با این صداها شانه هایم مى لرزند،گیسوان بلند و آویزان به پشتم پریشان شده و من عرق کرده هذیان مى گویم . صداها امانم نمى دهند. توسط پرنده هاى بزرگتر که عین گردباد می مانند احاطه شدم ، بدورم مى چرخند ٬ اما چرخش زمین نبود نمى دانم شاید چرخش پرندگان بدور پرنده ای که اسیر شده ، پریشانم... صداى دهل و هلهله ، نواى پرندگان دیگر که هر یک به زبانى سخن مى گوید ٬ حالی پریشانتر دارم.  

 

با گیسوان پریشانم سرم را مى چرخانم ...از خود بی اراده می شوم ...باید بچرخانم . گویى بادهایى که رویاها را از پرندگان گرفته اند در جریان اند آنها پرنده های کوچک و بزرگ را تسخیر مى کنند و براى رها شدن و آزادى ،‌ خواسته هایى دارند. براى شکستن طلسم بادها که مرا به اسیرى خود برده اند و براى پروازى دوباره خواسته هایشان را برآورده مى کنم . بنگرى (النگو) ... خلخال و حنیر (حنا)... جومه و چادر ساوز (لباس سبز) ، عود ، عنبر و گشته را ....    

 

پرنده ی کوچکِ تحت تملک و طلسم بادها٬ آزاد مى شود...با نواى هلهله هلهله کنان هر یک از پرندگان مرا منقار مى زنند هر کدام مرا بسویى مى برد ... اما هیچ از گیسوان پریشان شده ام و لرزاندن شانه هایم بخاطر نمى آورم ! فقط بهت زده به اطرافم می نگریستم ... 

 

  

پ.ن۱: خاطراتی از دمشهر/میناب/هرمزگان ۸۷ .

پ.ن۲:  جناب بازماندگان قشمی و فیلمی مستند از زار و چگونگی برگزاری  مراسم  سنتی «زار» در بندر صیادی سلخ جزیره قشم .   

پ.ن۳: شرح حالی از جنون زار (عبدالحسین شریفیان)

  

  

 


 

یلدای ۸۷ با دوران کودکی : 

                                      

سپاسگذارم از لطف پرپروک عزیز که دعوت نمودن براى شرکت در بازى وبلاگی بنام شب یلدا و تصاویر کودکی . روح الله عزیز لطفتون همیشه شامل حال من بوده و هست ...شرمنده این اخلاق وبلاگیتون .   

پوزش روح عزیز... نتونستم عکس کودکیم رو پیدا کنم ،اثاث کشی و منتقل شدن از جایی به جای دیگه و خلاصه اینجور چیزها ... باید لابلاى این همه وسایل قدیمى که توى انبار عنکبوتى بى بى بود بگردم ...که مطمئناً من هلاک میشدم و غر غر بى بى هم تا آسمون خدا مى رسید ..و آلبومهاى قدیمى رو کى میتونستم پیدا کنم... الله اعلم !.  

 

 

فقط نوشته باشم که گاهی دلم برای مواقعی که کوچیک بودم تنگ میشه. دوست داشتم چیزای بیشتری از اون موقع ها یادم میموند.  الآنم دارم بهش فکر میکنم کاش میشد خیلى چیزها یادم میموند ... میدونم که حافظه کودکى کمرنگه !.  الآن که بزرگ شدم ...میدونى دلم میخواد یه سفرى برم به اون موقعها ... یه گپی با دلم میزدم و ازش مى پرسیدم اون وقت که کوچیک بودى تازه میرفتى مدرسه ... بلوز سفید و دامن آبى آسمونى تنت میکردن و جوراباى سفید و کفشهای سیاه رنگ می پوشیدی و روبان سفید میبستن به دوتا گیسوى بلندت، اون موقعها دلت از زندگی چى مى خواست! و .......  

 

افسوس که نمیشه سفر کرد! این زندگی هم هی مرتب داره جدی و جدی تر میشه ...مجال نفس کشیدن هم نمیده ...   

                                                 

                                          پاییز را دوست دارم،   

                                                               بخاطر معصومیت کودکى ام (مریم حیدرزاده) 

 

 

نظرات 35 + ارسال نظر
ستاره باران چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:36 ب.ظ

به به چه توصیف حالی از اهل هوا . خوشم اومد . زیبا بود وصف پرنده اسیر.
بهونه بی بهونه ... !

ممنونم خانومی ...

تو دیگه چرا ؟ ):

پیرمرد دیریا چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.hormozpic.blogfa.com

اشو صدای دهل
فقط صدای یکی کم هسته اگه ادگو؟
علی موسی زاده

سلام و نخسته ..
خاش هوندی ...
دقیقا...

رحیمیان چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.rahimian.blogsky.com/

سلام
از قلم زیبای شما لذت بردم.
پایدار باشید.

سلام کاکا ..
سپاسگذارم ...
شاد بشی

عبداله چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 04:58 ب.ظ http://www.talaar.blogfa.com

سلام ممنون که به وبلاگم سرزدی. وبلاگ قشنگی داری موفق باشید

سلام ..
متقابلا ..

طاهره چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://xt.blogfa.com

سلام
خیلی حال و هواش دیدنی بود...

سلام عزیزم ..
ممنونم ...
شاد باشی

پ.نون چهارشنبه 4 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ب.ظ http://babune.blogsky.com

سلام.
واقعا زار چه جور کسیه؟ آیا تعریف علمیی داره یا نه؟ چرا فقط اون‌ورا پیدا می‌شه؟
تو که اهل تحقیقی با این قطعه ادبی زیبا نباید قانع بشی :)

بیشتر بگرد خوب!

سلام دوست عزیز ...
تشکر از اظهار نظر لطفت .. من که هنوز قانع نشدم دوست عزیزم .

از آنجا که روایت شده ... زار از حبشه ..از افریقیا ..شبه قاره هند به جنوب ایران بخصوص بندرعباس ٬ لنگه ٬ خارک ...منتشر شده . البته اطلاعات مختلف چیزهای مختلف را می گوبند .
از زار خیلی شنیده بودم . فرصتی پیش اومد با گروهی رفتیم و سرم از اینجاها در اومد. من هنوزم در حیرتم...یک چیزی شبیه جنون رقص بود ....شبیه خیال ...شبیه اینکه روح هوس پرواز رو داره اما نمیتونه ...

توضیحات راجب این موضوع زیاده اما نخواستم تا عمق موضوع شنا کنم ...بهمین دلیل در این قالب مختصرا توضیح دادم .

خود من هنوز این را باور ندارم که می گویند بفرض مثال اگر پدر یا مادر زار داشته باشند ..طبیعتا فرزندی که از اینها بدنیا می آید باد زار در بدنش وجود خواهد داشت !!! و بچه هم اهل هوا خواهد بود !!
یا تو همون مراسمی که بودم ...بعضی ها با شنیدن صدای دهل که سریعتر می شد میگفتند باد زار اومده سراغم ..گرمی اون را در کمرم احساس میکنم !!! و وقتی بعضی رو میدیم که بحالت جنون آور عین رقصهای افریقیایی می رقصیدند نا خودآگاه می خواستم بخندم و اونهای که با من بودند گفتند اگر خندیدی تو هم مثل اینا توسط اهل هوا تملکت می کنند !!!!!! و از این چیزها ...
خیلی جرات میخواد اینجاها رو رفتن و دیدن ...این نظر من هستش شاید برای دیگران حضورشون در این مراسم یک امر عادی باشه .

خوب٬ شاید عبدالحسین شریفیان توضیح بیشتری دادند و کاش میشد من کتاب اهل هوا را گیر می آوردم ...تا با خواندن آن کتاب چیزهای بیشتری از زار و اصحابش می دانستم .

شاد و موفق باشید

موسا پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:36 ق.ظ http://zehneziba.blogsky.com/

دوست دارم بیشتر سر از درون زار در بیاورم.
غرغر بی بی را دوست دارم.
موسا هستم، پسر همسایه!

سلام چوک همسایه ...
نخسته ..
باید رفت و دید ...اینقدر هم اگر خونده باشیم یا شنیده باشیم عین حضور در مراسم زار نمیتونه باشه ...
خیلی عجیب و حیرت آوره ...

بی بی ..از کارهای عجیب و غریب ما همیشه در حال سک سکن (لبخند) .

تشکر از حضورت ..
شاد و موفق باشید

کرگین پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:04 ق.ظ

سلام دخت هرمزگانی
جونن ...اما
آخر کار وادس خو ادی ؟ گنوغ اگه نبودی ؟

کندرک ,ریحان , گشته ٬زعفران , هل , جوز و زبون جوجه . بابا زار , و ماما زار . سنگ و مرغ و زن . هفت روز محرم و نامحرم ...ای دخت ول بکو زار و تحقیق باد سهیل !

سلام جناب ..نخسته .
اگه یه گنوغین پس باشه تا بشم (لبخند)..

اصلن رقص تو ذات ما هرمزگانین هستن...حالا نوای دهل سریعتر که بشت ..رقص ما هم با همون سرعت حالت جنون پیدا اکنتن ..پس در اصل زاری در کار نین (لبخند)

شاد و موفق باشی

گوج گنو پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.goojegeno.blogsky.com

توصیف زیبایی بود .من فیلم آقای بازماندگان رو توی جشنواره دیدم جالب بود در حین پخش فیلم گشته و اسفند توی سالن دود می کرد و پشت سرشم اسپری معطری (از این عطرای عربی) میزد اونقد دود راه انداخت توی سالن که ملت داشتن خفه می شدن تهو یه سالن هم ضعیف بود همه بو ها و دودها باهم قاطی شده بود دیگه مجبور شدن وسط نمایش فیلم در اصلی سالن رو باز کنن که هوا عوض بشه به نظرم یکی باید از خود بازماندگان فیلمبرداری می کرد خودش یه فیلم بود .
در باره عکس قدیمی هم انبار بی بی رو بهانه کردی کلک من فکر می کنم دوست نداشتی عکستو کسی ببینه البته سختم هست می دونی چرا ؟ ذهنیت آدما در بارت عوض می شه هر کدوم از کسایی که بهت سر می زنن ومیان توی وبلاگت یه تصویر ذهنی از تو برای خودشون ساختن ولی با نشون دادن عکس همه چیز تغییر می کنه اگه توی وبلاگ من نگاه کرده باشی یه کامنت هست از احمد کارگران که این کار بچه هارو نادرست انگاشته و من درجوابش نوشتم این کار مثل اینه که چنتا ادم متشخص شب مست کنن برن توی خیابون و این جسارت می خاد. من اعتقاد دارم این کار باعث همدلی بیشتری خواهد شد بعد کاش بودی ومیدیدی بازتابها و واکنشهارو یه فضای خاصی ایجاد کرده نمی تونم خوب توضیح بدم ولی یک جور کاتارسیس بود برای همه .موفق و شاد باشی به نظر من زندگی جمع کردن خاطره است این فرصتی که در اختیار ما قرار دادن برای اینه که ما خاطره های بیشتری داشته باشیم یا من فکر می کنم وقتی ما به یک جهان دیگه بریم فضایی که در اون دنیا در اختیار ما قرار می دن براساس میزان وسعت کارهای ذهنییه که دراین دنیا انجام دادیم وخاطر یکی از آنهاست وهمچنین شریک بودن در خاطره دیگران .

سلام احسان عزیز
سپاسگذارم از اظهار نظر لطفتون .
حالا دلیل اسفند دود کردن چی بود؟
از زحمات ایشون همیشه قدردانی میکنم .واقعا یک خسته نباشید باید به ایشون گفت .

اتفاقا خوشحال میشدم که مخاطبین در ذهنشون یک تصور واقعی از من داشته باشند. اما باور بفرمایید این بهانه نبود. آخه عکسای ۲۰ و اند خوردی کجا باید باشند ...شما که از موقعیت من بیخبرید حق دارید این چنین فکر کنید .
ضمنا بنظر من با دیدن عکس بازم ذهنیت مخاطبین کم میاره ...چون عکس یک تصویر بی روحه بازم برای شناخت فرد کافی نمیتونه باشه . چهره را تجسم کردن اما اخلاقیات و کمالیات را نشناختن و درک نکردن ایا کافیه ؟

بله کامنت جناب کارگران را خوندم ... میتونست بجای بازی وبلاگی به یک نحوه ی دیگر این مطلب را تاسیس میکردین ...فضای بهتر و عالیتر میتونست داشته باشه . خاطره ها تنها چیزی هستن که میمونن . به هر حال یک ایده زیبایی بود .موفق باشی

کمالی پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:28 ب.ظ

سلام سرکار خانم
از حال و هوات کلی لذت بردم . پریشانی گیسوانت از همه با حالتر بود !
بدجنس میگفتی کمک میخوای من تو انبار بیبی رو زیر و رو میکردیم تا عکسات پیدا میشدن .(چشمک) زشت سیاه سوخته ..روت نشد عکساتو بذاری بهونه اوردی .! (:

موفق باشی

سلام خانوم عزیز
ممنونم شرمنده فرمودید ...

کافیه که خودم از خودم راضی باشم ! حالا در هر شکل و رنگی که باشم ...(چشمک)

آشنای غریبه پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

کمال همنشینی کسای که از زار و بابا زار می نوشتم رو تو اثر گذاشته !
کسای که زار دارند مشخصه تابلو هستن.

استغفرالله .... آدمیزاد که ایمانش ضعیف باشه میرسه به یک پرتگاهی که خودش هم حالیش نمیشه !

لیدا جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:12 ب.ظ http://lina.blogsky.com

سلام

آلبوم یاد ناصریا با صدای اسحاق احمدی ...

وبلاگ هر چه تو را بیاد من بیاورد زیباست آپدیت شد ...

یا حق ...

سلام لیدا خانم
حتما خدمت میرسم

گوج گنو جمعه 6 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.goojegeno.blogsky.com

دلیل اسفند دود کردن این بود که بازماندگان می خواست بیننده توی فضای واقی قرار بگیره ومراسم رو بهترحس کنه؛ یه جور سینمای بو دار .سالها پیش یه تجربه ای توی سینما شد؛
مثلا اگه کسی توی فیلم سیگار می کشید بوی سیگار توی سالن پخش می شد .

سلام احسان عزیز
ممنونم از توضیحتون...
شاد باشی

مهدی ذاکری شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:23 ق.ظ

زیبا و قابل تجسم بود . باید یک سفری بری جزیره خارک دیدن مامازار قدیمی خارک و حضور در مراسم زار خارکیها بسیار شگفت انگیز است .

سلام جناب ...خسته نباشید
سپاسگذارم ...شما لطف دارین.
تا کنگان و عسلویه رفتم ...اما خارک رو که در جریان هستید شما مجوز صادر بفرمایید بنده هم از حضور در اونجا دریغ نخواهم کرد !
کاملا شنیدم ...اما کاش میشد به اونجا بیام ..

شاد و موفق باشید

صابری شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:01 ب.ظ http://lengehkarate.com

سلام...
موفق باشید...

سلام جناب صابری
همچنین شما ...

وحدانی شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ب.ظ http://www.goranaz.blogsky.com/

سلام بنگری عزیز

خیلی زیبا به تصویر کشیدی میشه عین یک عکس این خاطره از تملک و طلسم بادها رو با نگاهی تازه تر دید
احسنت به قلم پر توان و زیبای شما

اینجور که شما نوشتین دوست داشتم من هم تجربه ای اینچنینی داشته باشم

* * * * * * * * * * * * * * *
کلمه بی بی برام جالب بود
حیف که 17 سالی میشه این کلمه رو نگفتم و نه دیدمش
خاطراتی رو برام زنده کردین

مطلب جناب شریفیان هم عالی بود

سپاس از شما

سلام جناب ..
سپاسگذارم از اظهار نظر لطفتون . شرمنده فرمودید ..

باید تجربه دیدن را داشته باشید ...فضای جدای از شنیدن دارد .

متاسفم ...روحشان شاد .

شاد و موفق باشید

حباب شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:05 ب.ظ http://www.hobaab.mihanblog.com/

زیبا نوشتی بنگری ...
لذت بردم ...
(گل)

حباب عزیز ..سلام
ممنونم ... اما به زیبایی نوشته های شما که نمیشه ..!
شاد باشید

بندرلنگه دات کام شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:52 ب.ظ http://www.bandarelengeh.com

زندگی باید جدی تر بشه تا توی کوره بی رحم حوادث حراراتت بده تا گداخته بشید، ذوب بشید، سرد بشید و هر بار آب دیده تر .
تا بصورت پولاد در بیاید...!

پاتوق خوبی برای خودتون درست کردید.

سلام
زندگی سوختن و ساختن است ..
تشکر از حضورتون در وبلاگم ...

همسفر شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ب.ظ

سلام بنگری جان
توصیفت بینهایت لذت بخش بود . باریکلا .
لینک خوانده شد بسیار آموزنده بود . اما سوالاتی برایم پیش آمده امیدوارم در بحثی جداگانه در این باره صحبت کنیم .
بابت کتاب اهل هوا سفارش پیگیری را به جناب گلشن دادم .
سرافراز باشی .

سلام از ما جناب
سپاسگذارم..
حتما در اقرب ترین فرصت..
شرمنده فرمودید ..تشکر از لطفتون .
موفق باشید

سهیل شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:59 ب.ظ

سلام گلم
لذت بردم از هوای پریشانی گیسوت !
بی بی رو خیلی دلتنگشم !

بی بی هم دلتنگته !.
مرسی

برگ آخر شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ب.ظ http://last-card.blogfa

سلام پرنده اسیر بادها
زیبا نوشتی لذت بردم .
خوب شد لینک گذاشتی روشن شدم . چیزی از زار و بادها نمی دانستم . جدا حقیقت داره ؟ مشوق شدم بیشتر بدانم .
شاد باشی

سلام ..
من که حضوری دیدم ... چیزهایی باورم شد .
حتما...
شاد و موفق باشی

یارا جعفری شنبه 7 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:27 ب.ظ

جونن چه زیبا اتنوشتن .. دلم بی مینوو تنگن !کاش ..

فدای بی بی ..دلم به سکسک بی بی تنگ بودن .

سلام دادا نخسته ..
کاش شابوده ..

جغد بندری یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:33 ق.ظ http://www.joghd11.blogsky.com/

نوشته خوب ، پر احساس و خاش بود...

سلام جغد بندری ...
نخسته
ممنونم از اظهار نظر لطفت ...بخوبی نوشته های شما که نابو .
شاد و موفق بشی

حسام زنگویی یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام دخت هرمزگانی
زیبا بود . یاد قشم افتادم همین مراسمها همین حال و هواها همین فضاها بسیار دیدنی بود .
بی بی حق داره غر غر کنه خیلی اذیتش میکنی ..

سلام و نخسته ..
کاملا پس میدونی اونجا چه حال و هوایی داره .

الهی ... بی بی خدا حفظش کنه ... تاج سر ماست.

شاد و موفق باشید

خدادادیان یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:55 ق.ظ http://www.azfarshid.blogsky.com

درود
گزارش توصیفی جالبی بود
پیروز باشی

سلام جناب خدادادیان
ممنونم
شاد باشی

بندرعباسی یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام دادا
خاش هسته ..زیبا و لذت بخش .


سلام ..
مرسی ...خیلی با مرامی ...مرسی از ...!

جرون یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.joroon.blogfa.com


به چه توصیفی و چه قلمی برای چنین توصیفی تبریک میگم.
موفق باشی

سلام
شرمنده اظهار نظر لطفتون ...

تشکر از حضورتون در وبلاگم .
شاد و موفق باشید

منیژه احمدی یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ب.ظ

سلام بر دخت هرمزگان
از توصیف جالبت بسیار لذت بردم . اعتقادات باورها مختلفند ...زار هم یکی از اینهاست . همونجور که گفتی باید دید تا باور کرد .
کاش بخاطر میاوردیم دوران کودکی یکبار اگر میشد برمیگشتیم به آن دوران از دل کوچک می پرسیدیم چه تصمیمی داری ؟ برای زندگی چی نقشه ای داری ؟ و هزار هزار سوال دیگر .

زندگی سخت است و جدی باید سخت و جدی تلاش کرد .

موفقیت را از خدا می خواهم . دخت گل

سلام خانم گرامی
خسته نباشید ..
سپاسگذارم از حضور و اظهار نظر لطفتون .

با شما موافقم ...کاش میشد یه بار دیگه کوچیک میشدیم و تصمیم زندگی رو دوباره تجدید نظر میکردیم !(لبخند)

همینطور هم است ..جدی و سخت ..توام با تلاش

شاد و موفق باشید

شب بلورین یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام ...
فانتستیک .... لذت بردم .

سلام عزیزم
مرسیتو...فانتاستیکو ..
جماعت سندباد کجا رسیدن (لبخند)

انبا میناب یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1387 ساعت 10:30 ب.ظ

نخسته دادا..
بازم شیطون شدی ..خاطرات خوب رو بیان کردی و احسنت به قلم پرتوانت
اون جریان هم انجام شد منتظر خبر باش خانومی ...
داریم می ریم سفر نمی یای با ما ؟!!
دلت شاد

سلام بر سمیره دحت مینو..
مثل موج دریا یه وقت خاموش یه وقت پر تلاطم.....
شیطون تر از کلیون نیستم (لبخند) ..یادت میاد شیطنتهای گذشته(لبخند) ..

میخوام برم ...راه ندارم ..(لبخند) کاش میشد ...سفر خوشی براتون آرزومندم ...موفق باشی گلم .

ازادی واندیشه دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:10 ق.ظ http://azadivaandishe.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ قشنگی داری بهت تبریک می گویم
امازار وامثال آنرا اصلا قبول ندارم واعتقادی برایش ندارم .
این مسایل نوعی خدع ودروغ ودغل بازی چیزی نیستند
باموضوع جدیدی بروزم منتظر حضورتان هستم
موفق باشید

سلام و خسته نباشید
سپاس از اظهار نظر لطفتون ..
با شما موافقم..با وجودیکه من خودم این مراسم رو دیدم هرچند که برخی از چیزها برام روشن شده بود اما هنوز خیلی چیزها برام ناباوری داره ...
حتما خدمت میرسم
شاد و موفق باشید

مهشید دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:40 ق.ظ

تو رو چطور وصف کنم ...با این توصیفی زیبات .
خانم عزیزم نمیایی ؟!

شما همیشه لطفت دارین ... هر چی قلب صافت میخواد بگو .

اتفاقا سمیره خانوم همین پیشنهاد رو دادند...درگیری و مشغولیات کاری فعلا همه چیز رو ازم گرفته ): ..

شاد و موفق باشید

روابط عمومی هیئت کاراته بندرلنگه دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 09:45 ق.ظ http://lengehkarate.com

سلام...

با مطالب و تصاویر جشن هشتمین سالگرد تاسیس کاراته در بندرلنگه تجلیل از قهرمانان به روزم...

موفق باشید...

سلام
حتما خدمت میرسم ...
موفق باشید

زعفرون دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:44 ب.ظ http://zaferoon.blogfa.com

سلام

علیکم السلام

پیمان سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 07:45 ق.ظ http://yasnababa.blogspot.com

با سلام
تحقیق بسیارجامعی درباب زاروباد زارو مراسم آن در فرهنگنامه هرمزگان به کوشش جلال ناظم وبه سفارش استانداری هرمزگان تهیه شده است که شاید درنوع خود کاملترین تحقیق دراین باب باشد.

سلام و خسته نباشید
سپاسگذارم از تشریف فرمایی و همچنین معرفی فرهنگنامه هرمزگان .... با اولین فرصت سفارش این فرهنگنامه را خواهم کرد بسیار مشوق شدم به خواندنش .
شاد و موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد